- موجودی: موجود
- مدل: 171286 - 85/3
- وزن: 0.30kg
نبردهای طبقاتی در فرانسه
نویسنده: کارل مارکس
مترجم: باقر پرهام
ناشر: نشر مرکز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 198
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مارکس در این آثار به تحلیل مسائل طبقاتی و روابط اقتصادی منجر به تحولات اجتماعی و سیاسی ، که در فرانسه در سال 1848 اتفاق افتاد ، می پردازد. وی به طور گسترده بر این بحث تمرکز می کند که درگیری بین پرولتاریا و بورژوازی نبوده است بین جناح های درون بورژوازی بوده است. به طور مشخص ، او تعارضات میان بورژوازی صنعتی را که ثروت و درآمد آن به تولید و فروش کالا وابسته است و بورژوازی مالی ، که وی آنها را به عنوان بانکداران و دلالان بورس معرفی می کند، افشا می کند.
مارکس یک سیستم سیاسی را مشخص می کند که در آن افرادی که مسئول توسعه سیاست های عمومی و جهت گیری وجوه عمومی هستند ، همان افرادی بودند که سرمایه گذاری های آنها تحت تأثیر این تصمیمات قرار می گرفت. در نتیجه او ادعا می کند که ...
همانطور که فردریک انگلس می گوید ، "اولین تلاش مارکس ، با کمک مفهوم ماتریالیستی خود ، برای توضیح بخشی از تاریخ معاصر از وضعیت اقتصادی معین است." مدتهاست که این اثر کلاسیک در ماتریالیسم تاریخی در نظر گرفته شده است که در مورد رویدادهای جاری اعمال می شود ، و در مقابل آزمایش تحلیل های بعدی و کاملتر ایستاده است. این نسخه شامل مقدمه کامل انگلس از 1895 است ، که در آن او استراتژی و تاکتیکهای سوسیالیست را برای پنجاه سال گذشته ارزیابی کرده است.
مارکس همان گونه که انگلستان را الگوی تکامل اقتصادی سرمایه داری می شمرد فرانسه را نیز الگوی تکامل سیاسی آن می دانست و به همین دلیل همیشه مانند اغلب اندیشمندان سده نوزدهم به تحولات و رویدادهای سیاسی فرانسه توجه بسیار داشت.
ثمره این توجه سه اثر مکمل و مرتبط هیجدهم برومر لوئی بناپارت جنگ داخلی فرانسه و کتاب حاضر بودند که خوشبختانه مترجم و ناشر توانسته اند ترجمه هر سه آن ها را در دسترس خوانندگان فارسی زبان قرار دهند مارکس رویدادهای بین انقلاب 1830 و انقلاب 1848 را که به کودتای 1851 لوئی بناپارت انجامید تجلی روابط طبقات اجتماعی گوناگون فرانسه آن روزگار و نبرد آنان برای چیرگی بر دستگاه قدرت سیاسی می داند و در این کتاب به تحلیل آن روابط و مبارزه ها می پردازد.
پس از انقلاب ژوییه هنگامی که لافیت ، بانکدار لیبرال، شریک خود، دوک اورلئان را، پیروزمندانه به هتل دوویل همراهی کرد، این سخنان ازدهانش پرید:« ازاین پس بانکداران حکومت خواهند کرد.»لافیت راز انقلاب را برملا ساخت. حکومت لویی فیلیپ حاکمیت بورژوازی فرانسه نبود، بلکه تنها بخشی ازآن: بانکداران، سلاطین بورس و راه آهن، صاحبان معدنهای زغال و آهن و جنگلها بخشی از زمینداران که در ارتباط با این گروه بودند به اصطلاح اشرافیت مالی ...
در سال 1847 زورگویی حکومت، و جنایتهای دینداران، دخالتهای کلیسا، گرانی، افزایش بیکاری و کاهش دستمزدها، همه و همه سبب نارضایتی مردم و کارگران و کشاورزان بود...حکومت اجازهٔ برپایی راهپیمایی و گردهمایی را به مردم نمیداد... و تمامی این موارد به قیام و بحران سیاسی در جای جای خاک "فرانسه" تبدیل شد و دیگر جایی برای لویی فلیپ و حکومت وی باقی نمانده بود
زمانی که پاشاه لویی فیلیپ گریخت و کارگران فرانسوی اسلحه بدست در سنگرها میجنگیدند و مراکز حساس و مهم را به تصرف خویش درمی آوردند، اپوزیسیون بورژوایی که سازمان یافته تر بود، یک حکومت موقت تشکیل داد تا زمام امور را در تحت کنترل بگیرد... این حکومت حتی تا ظهر 25 فوریه نیز طبق خواست مردم پیش نرفته بود، و جمهوری را اعلام نکرد، بلکه زیر فشار کارگران، ناگزیر به پذیرش آن گردید... تا ظهر 25 فوریه هنوز جمهوری اعلام نشده بود و در عوض تمامی وزارت خانه ها میان عناصر بورژوایی حکومت موقت، میان ژنرال ها، بانکداران و وکلای دادگستری ناسیونال، تقسیم شده بود... ولی کارگران اینبار استوار و پایدار بودند تا نگذراند به مانند سال 1830 کلاه سرشان برود.. آنها حاضر بودند مبارزه را آغاز کرده و جمهوری را به نیروی سرنیزه، تحمیل نمایند...
راسپای با این پیام روانهٔ شهرداری شد: به نام پرولتاریای پاریس به حکومت موقت فرمان داده میشود که جمهوری را اعلام نماید.. اگر این دستور تا دو ساعت دیگر عملی نگردد، <راسپای> با دوهزار تن از انقلابیون، بازهم بازخواهد گشت... مهلت دو ساعته هنوز به سر نرسیده بود که بر در و دیوار پاریس واژه های پر شکوه تاریخی نقش بست: جمهوری فرانسه! آزادی، برابری، برادری! ...... اینگونه بود که پرولتاریا با قدرت، مهر خود را بر انقلاب فرانسه زد و حکومتی موقت تشکیل شد و ..