- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 169567 - 63/2
- وزن: 0.20kg
نامه های چارلی چاپلین به دخترش
نویسنده: چارلز چاپلین , دیوید رابینسون
مترجم: مهشید ظریف
ناشر: سراج اندیشه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 45
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1395 _ 1385 - دوره چاپ: 14 _ 4
مروری بر کتاب
مصور
سرشار از نکته های هشدار دهنده به انسان عموما و به دختران و زنان خصوصا در باب زندگی و زیستن شرافتمندانه
خواندن نامهی پدری چون چارلی چاپلین به دخترش خالی از لطف نیست. این نامه معروف را چاپلین خطاب به دخترش «جرالدین» نوشته که در کتاب حاضر آمده است. این کتاب شامل دو بخش است. یک بخش به شرح وقایع زندگی چاپلین میپردازد و بخش دوم حاوی نامه به دخترش است.
«من خواهم مرد و تو خواهی زیست. امید من همه آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی. همراه این نامه یک چک سفید برایت میفرستم، هر مبلغی که میخواهی بنویس و بگیر. اما همیشه وقتی دو فرانک خرج میکنی با خودت بگو: «سومین فرانک مال من نیست، این باید مال مرد گمنامی باشد که امشب به یک فرانک نیاز دارد.» نکته جالبی که درباره این کتاب گفتنی است. این است که نامه ها اصلا نوشته چاپلین نیست. بلکه زاییده تخیلات فرج الله صبا روزنامه نگار پیش کسوت ایرانی است.
« آن نامه را من نوشتم نه چاپلین خدا بیامرز. چارلی بیچاره روحش هم خبر نداشت. آن نامه فقط زاده تخیل من است... ماجرایی که باز می گردد به یک روز غروب در تحریریه مجله روشنفکر: سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد. بهرحال می خواستیم طبع آزمایی کنیم. این شد که در ستونی هر هفته نامه هایی فانتزی به چاپ می رسید.
آن بالا هم سرکلیشه «فانتزی» تکلیف همه چیز را روشن می کرد. بعد از گذشت یکسال دیدم مطالب ستون تکراری شده. یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا اینقدر تکراری اند. گفتند: اگر زرنگی خودت بنویس! خب، ما هم سردبیر بودیم. به رگ غیرت مان برخورد و قبول کردیم. رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به گراوری که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود. همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم. از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار می آورد زود باش باید صفحه ها را ببندیم. آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه فانتزی از بالای ستون افتاد. همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال».