- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 160593 - 79/6
- وزن: 1.20kg
نادرشاه
نویسنده: لارنس لاکهارت
مترجم: غلامرضا افشاری نادری , اسماعیل افشار نادری
ناشر: دستان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 687
اندازه کتاب: وزیری گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
مصور
آخرین کشور گشای آسیا
از سوانح بزرگ تاریخ ایران، عبور کشتی های کوه پیکر که سراسر کشور ما را معروض تحولات ساخت و یک بار دیگر ملت ایران را از گرداب امواج مهیب حوادث عبور داد و فتنه ها برپا کرد، ویرانی ها به وجود آورد و خونریزی های فجیح را سبب شد ولی سر انجام ملت ایران از چنان هنگانه طاقت فرسای جان گزا آزاد و پیروزمند، گرچه فرسوده و دردمند، درآمد، همانا ظهور یک مرد دلاور شجاع کشورگشا به نام "نادر شاه" بود و...
این اثر بررسی فشرده ای از تاریخ شاهان صفوی، پژوهشی درباره ایل افشار و نقدی مستند از تاریخ نادر شاه بزرگترین کشور گشای آسیا است. در مقدمه نیز به دیدگاه شماری از نویسند گان درباره نادر اشاره شده است. دکتر لارنس لاکهارت درباره نادر گفته است: نادر از رجال بزرگ عالم است ، آیا مردی که، بدون کمک دیگران خود را از هیچ به مقام شامخ فاتح آسیا رسانده مرد بزرگی نیست؟
لرد کرزن نادر را اینگونه تعریف کرده است: اینک ما در برابر کشور گشای مقتدر ایرانی قرار گرفته ایم بدون اغراق نادر به مراتب از دیگر لشگر کشان جهان بر تر است. این نابغه بزرگ به تدریج روح نوینی در کالبد سربازان ایرانی دمید. به گفته سر پرسی سایکس، نادر واپسین کشور گشای بزرگ آسیا برای رهبری و سرداری خلق شده بود...
ایل افشارایلی بود که نادر از آن ایل به مقام شاهنشاهی ایران رسید .ایل افشار در شمال خراسان اطراف درگز و ابیورد در رفت و آمد بودند .آن زمان حکوت صفوی در ایران حاکم بود ،گهگاهی شمال خراسان مورد هجوم ودستبرد راهزنان ازبکی قرار می گرفت.
پامام قلی پدر نادر در شب سرد زمستانی از همسرش هاجر صاحب دومین پسر خود یعنی نادر شد . اورا بدین جهت نادر نامیدند که هنگام تولد از حد معمول بزرگتر بود و واقعا در بین ایل وطایفه "نادرو کمیاب "مینمود و تمام زنان قوم اعتراف کردند که تا به این روز کودکی به این بزرگی در قبیله به دنیا نیامده است.
نادر کودکی بیش نبود که به شغل چوپانی و هیزم فروشی مشغول گردید تا هزینه زندگی خود ومادرش را تامین کند ،در همان دوران و در سن نوجوانی در حمله ازبکها در شمال خراسان به همراه مادرش به اسا رت در آمد و همواره تا اسارت با مادرش همراه بود و هرچند که می توانست از بند ازبکها بگریزد اما چون در اوایل اسارت به آنان قول داده بود که شرارت و نامردی نکند (در ازای باز کردن دست خود ومادرش و دادن آب به این دو توسط ازبکها ) تا زمانی که مادرش در قید حیات بود در اسارت باقی ماند .
در آخرین لحظات زندگی ،مادرش به او وصیت کرد که دوست داشت بزرگی فرزندش را ببیند چرا که او در کودکی هم بزرگ بود اما د ست قضا آن دو را به اسارت آورده بود...