- موجودی: موجود
- مدل: 191488 - 87/1
- وزن: 0.30kg
می خواستم اسب باشم
نویسنده: محمد چرمشیر
ناشر: نیلا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 72
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
دو نمایشنامه
در زمان هولوکاست آن فرانک یهودی که از قربانیان جنگ است بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ خاطرات مستند زندگیاش را مینویسد. نمایشنامه محمد چرمشیر بازخوانی خاطرات آن فرانک است که بعد از مرگش منتشر میشود.آن فرانک و خانوادهاش در سال ۱۹۳۳ و پس از به قدرت رسیدن حزب نازی در آلمان به آمستردام نقل مکان کردند و با آغاز اشغال هلند در سال ۱۹۴۰ توسط نیروهای نازی در آن کشور گرفتار شدند.
در ماه ژوئیه سال ۱۹۴۲، زمانی که آزار و خشونت علیه یهودیان به نهایت میزان خود رسیده بود، خانواده فرانک به همراه چندی دیگر از دوستان یهودیشان، اقدام به پنهان شدن در اتاقهای مخفی ساختمان اتو فرانک (پدر آن) کردند. پس از ۲۵ ماه زندگی در اتاقهای مخفی، در چهارم اوت سال ۱۹۴۴ نهانگاهشان در ساختمان ۲۶۳ فاش شد. آن و هفت نفر دیگر بازداشت و به اردوگاه آشویتس منتقل شدند. آن فرانک هفت ماه پس از بازداشت و چندین روز پس از مرگ خواهرش، مارگوت، در سن پانزده سالگی و بر اثر حصبه در اردوگاه مرگ برگن بلزن درگذشت.
«میخواستم اسب باشم» روایت چهار زن یهودیست که از ترس کشته شدن توسط سربازان نازی، سالها در زیرزمین خانهای پنهان شدند. آنها در جستوجوی ایمان از دست رفته خویشاند.
نمایشنامهی نخست "میخواستم اسب باشم" بازخوانی و برگرفته از رمان "خاطرات یک دختر جوان" نوشتهی "آن فرانک" است. نمایشنامهی دوم "نجواهای شبانه" نام دارد. در نمایشنامهی نخست، چند شخصیت که زندانی نازیها هستند و در بیرون، کورههای آدمسوزی برپاست، با یکدیگر بر سر مسالهی زندگی، مذهب، خدا، هیتلر و قدرت برتر سخن میگویند و در این میان، دغدغهها، آرزوها، ناراحتیها، ترسها و رنجهای خود را مطرح میسازند.
یکی از شخصیتها که "خانم دان" نام دارد میگوید: "میخواستم اسب باشم، اما قورباغهای شدم با دستهای خالدار... قصهی قورباغهای بود که به هر حیوونی میرسید میخواست مثل همون حیوون باشه. شاید منم دلم میخواسته مرد باشم... توی مرد بودن یه چیزی هست که ما زنها هیچ وقت صاحبش نیشیم. مردها همیشه میتونن با درد و رنجهاشون کنار بیان...".