- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 158897 - 55/3
- وزن: 0.30kg
مکتب فلسفی پوزیتویزم دیالکتیک
نویسنده: محمد پروین
ناشر: هنربخش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 80
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1344 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
از منظر فلسفه های پوزیتیویستی، هرگونه شناخت مبتنی بر تجربه حسی است و هر پژوهش اصیل مبتنی بر توصیف و تبیین واقعیات تجربی است. به این خاطر پوزیتیو یا اثباتی نامیده شده است که خود را به چیزهایی محدود می سازد که به گونه ای اثباتی ارائه شده باشند و از هرگونه تأمل و اندیشه اجتناب می ورزد. کنت در درس هایی درباره فلسفه پوزیتو بحث خود را با این پیش فرض آغاز می کند که نخستین ویژگی فلسفه پوزیتیویست این است که تمام پدیده ها را تابع قوانین طبیعی می داند.
متفکرین انتقادی در نقد پوزیتیویسم مواضع گوناگونی اتخاذ کرده اند. هورکهایمر در مقاله نظریه سنتی و انتقادی، نقد پوزیتیویست را به عنوان فلسفه علم، بویژه در شکل«پوزیتیویسم منطقی» و «امپیریسم منطقی حلقه وین» می داند، اما مارکوزه در خرد و انقلاب توجه خود را به پوزیتیویسم کنت _ به عنوان واکنشی آگاهانه در برابر گرایشات انتقادی و ویرانگر عقل گرایی فرانسه و آلمان _ معطوف ساخت...
اندیشههای مکتب فرانکفورت بدون فهم درست نظریهٔ انتقادی بهطور کامل قابل درک نیست. در آغاز هورکهایمر در «نظریهٔ سنتی و انتقادی» رئوس کلی این نظریه را مطرح کرد. نظریهٔ انتقادی بنا بر ایدهٔ هورکهایمر میتواند «نقد اجتماعی خودآگاهانه در جهت تغییر اجتماعی و رهایی از طریق روشنگری» تعریف شود که بهطور جزم گرایانه اصول خود را حفظ نمیکند و به آن وفادار نمیماند.
هورکهایمر با نظریهٔ سنتی، که شامل نگرش پوزیتیویستی، علم گرایانه یا کاملاً بر مبنای مشاهدهاست و به کلی کردن مسائل و قوانین ثابت مبادرت میورزد، به جدل میپردازد. او با استفاده از نظریات ماکس وبر، به این موضوع توجه میکند که علوم اجتماعی متفاوت از علوم طبیعی است، به این دلیل که کلی کردن (قوانین ثابت) نمیتواند از تجربیات اجتماعی حاصل شود، و این به خاطر آن است که فهمیدن اصل تجربهٔ اجتماعی، همواره به شکل ایدههای شخص محقق آن در میآید. (منظور، اثر نظریات پژوهشگر در پژوهشی ذاتاً خنثی است، که با دخالت همیشگی فاعل (سوژه) به شکل جدیدی بدل میشود). آن چیزی که پژوهشگران متوجه آن نمیشوند این است که آنها بهطور ناخودآگاه درگیر زمینههای تاریخی هستند که ایدئولوژی وابسته به آن، کل پروژهٔ «تفکر» را تحتالشعاع قرار میدهد؛ بنابراین نظریهٔ فرد محقق، با ایدههای ذهنی او هم انطباق پیدا میکنند، نه صرفاً «خود تجربه»:
واقعیاتی که احساسات ما به خودمان نشان میدهند به دو شیوهٔ اجتماعی قابل نمایشاند: اول از طریق سیرت تاریخی شی درک شده؛ دوم سیرت تاریخی ارگان ادراککننده. هر دوی آنها بهطور ساده، طبیعی نیستند و توسط فعالیتهای انسانی شکل گرفتهاند و در عین حال، هر تک فرد، خودش را به صورت پذیرا، تسلیم و منفعل در زمینهٔ اصل ادراک، درک میکند.
برای هورکهایمر، مشی فهم علوم اجتماعی به روش علوم طبیعی قابل پیروی نبود. اگر چه مکاتب بسیاری به شکستن محدودیتهای ایدئولوژیکی آن مبادرت ورزیدند (پوزیتیویسم، پراگماتیسم، نئوکانتیسم و پدیدارشناسی)، به اعتقاد هورکهایمر هیچکدام از آنها موفق به فهم علوم اجتماعی نشدند زیرا همهٔ آنها تحت سلطهٔ قضاوت متعصبانهٔ «ریاضیات – منطق» قرار گرفتند که فعالیت نظریه پردازانه را از زندگی واقعی دور میکند (به این معنا که تمام این مکاتب کاوشهای خود را به منطق متصل کردند که یک مبنای همیشه درست و قطعی، مستقل از پیشرفتهای مداوم فعالیتهای انسانی دارد). مطابق نظر هورکهایمر، پاسخ مناسب به این وضع دشوار، توسعهٔ نظریهٔ انتقادی است...