موش پیر قصه میگه

موش پیر قصه میگه

نویسنده: فرحناز سرافراز
ناشر: کتابخانه سنائی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 200
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1352 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو ؛ صفحه فهرست علامتگذاری شده است

مروری بر کتاب

مصور

(میکی) موش کوچولو بروی پله خانه اش نشسته و های های گریه می کرد. او چهار روز بود که چیزی نخورده بود یعنی از وقتی که شوهر و بچه های کوچکش را گربه بدجنس و دزد همسایه خورده بود. از همان روز او دهانش را بروی همه خوراکی ها بست. دیگر شب و روز نداشت ، خوراکش فقط اشک و آه بود و هر وقت هم که می خوابید همش خواب آنها را می دید و آنقدر لاغر و زرد رنگ شده بود که هر گاه در آیینه نگاه می کرد خودش از خودش وحشت می کرد.

از در خانه پایش را بیرون نمی گذاشت و در عرض این چهار روز هیچ کس رنگ او را ندید و هر وقت هم همسایه ها برای دیدن و دلداری دادن به او به خانه اش می آمدند با فریاد و گریه آنها را بیرون می کرد و خلاصه وضع روحی و جسمی اش خیلی بد بود بطوری که اگر با همین وضع پیش می رفت یکی دو روز دیگر بیشتر زنده نبود ولی خوشبختانه روز پنجم همه چیز عوض شد.