- موجودی: موجود
- مدل: 189970 - 4/2
- وزن: 0.70kg
موسیقی و سکوت
نویسنده: رز تریمین
مترجم: ابراهیم یونسی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 581
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 2
کیفیت : درحد نو ~ نو ؛ برخی سطور حدود 3 صفحه کتاب با مداد علامت گذاری شده
مروری بر کتاب
موسیقی و سکوت در اصل تصویر جرم و گناه و تمنا است . شخصیت های پرداخته “رز تره مین” با اعمال و رویاهای خویش درستیزاند و با واسطه نویسنده بیان مقصود می کنند . نویسنده با ورود در ذهنیات عصر مورد نظر در نگارش اثری معرف عصر ، کاری فوق العاده را به انجام رسانده است .
کتاب اثری است فوق العاده ، بلند و باشکوه . رز ترهمین، نویسندهایست با آثاری پربار، او هم اینک در نورفوک (انگلستان) زندگی میکند و چندین رمان و داستان کوتاه و نمایشنامة رادیویی و فیلمنامه نوشته و به دریافت جوایز مهم ادبی نایل گردیده است. موسیقی و سکوت، اثری است پیچیده و درخشان، نویسنده ضمن باز گفتن داستان در جابجا کردن زمان و تغییر آواها، پرداخت تصویرها و رنگآمیزی صحنهها مهارت چشمگیری دارد. موسیقی و سکوت اثری است بس زیبا و شگفت که نشان از نبوغ پدید آورندة آن دارد. آثار خانم “رز ترهمین” به چهارده زبان ترجمه شدهاند.
اگر طبیعت آدمى دچار تغییر شد، دلیل آن را در کشف دریچهاى جدید براى دیدن نفس خود جستوجو کنید. زندگى طبیعى پر است از محدودیتها و موانع اجتماعى و اقتصادى و تنها زمانى امکان رشد فراهم مىشود که ممنوعیتها کمرنگ شوند. اى کاش رمان نویسهاى دیگر هم داستانهایشان را کمى جدى مىگرفتند.
اشاره به این مسئله جالب است که ایمان به راحتی از دل من بیرون رفت. همه عشقی که تا آن زمان نسبت به مسیح احساس میکردم به پادشاه داده بودم و او هم با خنیدن به لطیفههایم و دادن بوسههای همایونی به من که از مصاحیت با هر زنی برایم شیرینتر بود، این عشق مرا تلافی میکرد (نه مثل مسیح که این کار را با حرف زدن از زبان اسقفهای چاق و همچنین متوسل شدن به دوران طولانی سکوتی مبهم انجام میدهد). فقدان چنین جلوههای لطیفی از دوستی و مهربانی بود که مرا به چنان نومیدیای کشانده بود و مرا دوباره به تاریکی فرستاد تا کورمال نجات دهنده گمشدهام را جستوجو کنم، هرچند بی رحمتر از آن بود که خودش را بر من آشکار کند.
این معدنکاوی، این دانههای تسبیحی که به آسمان پرستاره بالای سقف مگ استوری میفرستادم، هرچند در برگرداندن خدا و راحت کردن من ناکام بودند، بعد از چند هفته دوست قدیمیام پیرس را برایم فرستادند که سوار بر قاطر به بیدنولد رسید.