- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 189143 - 113/7
- وزن: 1.00kg
منشآت قائم مقام فراهانی
نویسنده: قائم مقام فراهانی
به کوشش: سیدبدرالدین یغمائی
ناشر: شرق
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 540
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1366 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
بانضمام کنفرانس حاج میرزا یحیی دولت آبادی
منشآت میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بی گمان یکی از شاهکارهای نثر فارسی است و با این که قائم مقام پیش از همه مرد سیاست و عمل است و نویسندگی او نیز به ایجاب ضرورت کار بوده، نه از راه تفنن یا هنر نمائی و او نوشته های خود را غالباً سرسری و با عجله انشاء می کرده و قلم می زده است با این همه، نوشته های وی از ذوق و حسن و سلیقه مایه وافر دارد و از دو نظر حائز کمال اهمیت و اعتبار است:
الف ـ ارزش ادبی منشآت: قائم مقام به مقدار زیادی از عبارات متکلف و متصنع و مضامین پیچیده و تشبیهات بارد و نا به جا کاسته و تا اندازه ای انشای خود را، به ویژه در مراسلات خصوصی به سادگی و گفتار طبیعی نزدیک ساخته است.
نثر وی، بر خلاف آثار اسلاف او که پر از جمله ها و عبارت های طویل و قرینه سازی های مکرر و سجع های خسته کننده است، از جمله های کوتاه ترکیب یافته و قرینه ها به ندرت تکرار می شود. در تلفیق هر مزدوج دقت زیاد می کند و از سجع زیبایی که خاص سعدی و گلستان است، بهره مند می شود.
از ذکر القاب وتعریف های تملق آمیز حتی المقدور اجتناب می ورزد. به اشعار فارسی و عربی و آیات قرآنی و احادیث و اخبار که شیوه نویسندگان سابق است.
خیلی کمتر از اسلاف خود تمسک می جوید و بسیار به جا و به موقع به آن ها استشهاد می کند و گاهی از آوردن لغات و اصطلاحات تازه و متداول ، که به کار بردن آن ها برای نویسندگان و منشیان محافظه کار بسیار سخت و دشوار بود، پروا نمی کند و بالاخره نامه های او نسبت به رسم و عادات آن زمان جامع تر و فشرده تر و به ویژه در مواردی که میل ندارد مطلبی را روشن و صریح بنویسد موجز و کوتاه و با مقام و مقال متناسب است.
مخدوم مهربان من، از آن زمان که رشتـﮥ مراودتِ حضوری گسسته و شیشـﮥ شکیبایی از سنگِ تفرقه و دوری شکسته، اکنون مدت دو سال افزون است که نه از آن طرف بَریدی و سلامی و نه از اینجانب قاصدی و پیامی. طایر مکاتبات را پَر بسته و کلبـﮥ مراودات را دربسته.
تو بگفتی که به جا آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمانِ وفاداری و دلداری و یاری
الحمدالله فراغتی داری. نه حَضَری و نه سفری، نه زحمتی و نه بی جوابی، نه بر همخوردگی و نه اضطرابی.
مقدرِی که به گُل نکهت و به گِل جان داد
به هر که هر چه سزا دید حکمتش، آن داد
شما را طرب داد ما را تعب. قسمت شما حضر شد و نصیب ما سفر. ما را چشم بر در است و شما را شوخ چشمی در بر. فرق است میان آنکه یارش در بر است با چشمش بر در. خوشا به حالت که مایـﮥ مَعاشی از حلال داری و هم انتعاشی در وصال؛ نه چون ما دلفکار و در چمنِ «سراب» گرفتار. روزها روزه ایم و شبها دریوزه. شکر خدای را که طالع نادری و بخت اسکندری داری. نبوَد نکویی که در آب و گِل تو نیست جز آنکه فراموشکاری.
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و آن مجنون بود
یاد آرید ای مِهان زین مُرغِ زار
یک صبوحی در میان مرغزار
این روا باشد که من در بند سخت
گه شما بر سبزه، گاهی بر درخت
مخلصان را امشب بزمی نهاده و اسباب عیشی ترتیب داده. دلم پیاله، مطربم ناله، اشکم شراب، جگرم کباب. اگر شما را هوس چنین بزمی و به یاد تماشای بی دلان عزمی است بی تکلفانه به کلبه ام گذری و به چشمِ یاری به شهیدان کویت نظری.
ماییم و نوای بینوایی
بسم الله اگر حریف مایی