دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

منتخب رباعیات مولانا

منتخب رباعیات مولانا
درحال حاضر موجود نمی باشد

رباعیات مولانا

نویسنده: مولانا جلاالدین محمد بلخی(مولوی)
به کوشش : علی محمدرضایی

خطاط : استاد محمدعلی صادقی
ناشر: محراب قلم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 150
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو


مروری بر کتاب

مروری کوتاه بر سیر اندیشه مولانا در رباعی

جلال الدین محمد مولوی عارف ژرف اندیش و شاعر شورآفرین قرن هفتم هجری گوینده نامداریست که اشعارش به اعتبار داشتن مضامین عرفانی و احتوای بر مفاهیم قرآنی و احادیث معتبر دینی و مباحث اخلاقی و اجتماعی ، از وزن و اعتبار بیشتری برخوردار است.

محمد که جز جلال الدین ، به لقب خداوندگار نیز شناخته شده و نامهای مولوی و مولانا نیز بر وی اطلاق گردیده است در ششم ربیع الاول سال 604هجری قمری در شهر بلخ دیده به جهان گشود ولی به اعتبار طول اقامت و نیز رحلت و دفنش در قونیه به رومی و مولانای روم شهرت یافت.

نوشتن در معرفی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، آن هم توسط کسی چون من آب در هاون کوفتن است. بدون شک مولوی یکی از شهیرترین شعرای پارسی زبان است که شعرهایش شهرت جهانی دارند. گرچه انتخاب از میان اشعار مولوی کاری بسیار سخت و دشوار است و بدون شک نمی‌توان شعری را بر شعر دیگر برتر دانست، اما آنچه در بخش‌های نخستین اشعار منتخب به شما تقدیم خواهد شد، گزیده‌ای از رباعیات دیوان شمس است. اشعاری بسیار زیبا که مولوی به بهترین نحو ممکن آن‌ها را سروده است…

آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو شمع تنها مشمر
کو جمله به نمک‌زار خدا

آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا
وان نقش تو از آب منی نیست بیا
در خشم مکن تو خویشتن را پنهان
کان حسن تو پنهان شدنی نیست بیا

آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودا
در خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا

درها همه بسته‌اند الا در تو
تا ره نبرد غریب الا بر تو
ای در کرم و عزت و نورافشانی
خورشید و مه و ستاره‌ها چاکر تو

از شادی تو پر است شهر و وادی
از روی زمین و آسمان را شادی
کس را گله‌ای نیست ز تو جز غم را
کز غم همه را بداده‌ای آزادی

اندر دل من مها دل‌افروز توئی
یاران هستند لیک دلسوز توئی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز توئی

چشمان خمار و روی رخشان داری
کان گوهر و لعل بدخشان داری
گیرم که چو غنچه خنده پنهان داری
گل را ز جمال خود تو خندان داری

در دل نگذارمت که افگار شوی
در دیده ندارمت که بس خار شوی
در جان کنمت جای نه در دیده و دل
تا در نفس بازپسین یار شوی

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات