- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 96218- 116/6
- وزن: 0.30kg
- UPC: 70
نماز میت ؛ قصه ی بلند
نویسنده: رضا دانشور
ناشر: لوح
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 64
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1352 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
گذشتن از وسط آن همه آدم مشکل بود. دلم میخواست هر که سر راهم بود٬ زیر پایم له کنم. تو٬ هیچوقت٬ فقری را که دربارهی آن میجنگیدی٬ میجنگیدهای٬ از روبهرو نشناختی. برای تو٬ کوچولو٬ فقر عبارت بود از مرد کچلی که سر کوچهتان گدایی میکرد و لنگهای کبرهبسته و بادکردهی عریانش٬ از بیخ کلهاش٬ درآمده بود.
تو٬ سرگرمی نداشتی؛ طفلک معصوم٬ کدام خری تا حالا٬ اینطور حرام سرگرمیاش شده است؟ با خواهرت که نمیتوانستی بازی کنی٬ و رسم هم نبود کار دیگری بکنی. کسی٬ به تو٬ پیشنهادی درباره همکاری با هیچ سازمانی هم که نداده بود٬ آنقدرها هم که پولدار نبودی که اسب مرده٬ ته استخر خانهات٬ نمکرده داشته باشی؛ دلت گرفته بود٬ همین.
کاش توی کتابهای آسمانی٬ درینباره٬ چیزی نوشته بودند حرامزادهها. خستگی بدتر از هر چیزیست٬ بدتر از سرگیجه٬ بدتر از درد٬ بدتر از توهین. خدا گفت؛ و این٬ اسطورهی نازل بر من بود٬ به تمام و کمال٬ برای من٬ و آنکه در کنار من هزار گل رویانده بود؛ بوی گه میداد و باتوم به مقعدش فرو برده بودند و در سرسراهای پر از نور٬ خوانده بود آواز مقدسی را و با من ادغام شده بود. و من از آن بالا میگفتم: «ای پدر٬ آن مادربهخطاها را به من بخش». وای به وقتی که درد٬ چهرهی آدمی را مسخ کند؛ با این وحشت این دروغ: انی لکم دینکم ولیی دین....
رضا دانشور در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در مشهد متولد شد. در دانشگاه مشهد و دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرد.رضا دانشور ابتدا در دهه پنجاه خورشیدی با چاپ داستانهای کوتاه در نشریات و مجلات شناخته شد،انتشار رمان «نماز میت» او را به عنوان نویسندهای توانمند در داستاننویسی ایران مطرح کرد.او پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ به فرانسه مهاجرت کرد. دانشور در خارج از ایران نیز به نوشتن ادامه داد. رمان خسرو خوبان که با نگاه به جنگ ایران و عراق نوشته شده را میتوان یکی از مهمترین رمانهای ادبیات مهاجرت دانست.رضا دانشور بر اثر ابتلاء به بیماری سرطان ریه در شامگاه ۶ خرداد ۱۳۹۴ (۲۷ مه ۲۰۱۵) در سن ۶۸ سالگی در بیمارستان آلبر شانویه در حومه پاریس درگذشت.
میخواندم و فکر میکردم دست به قلم بردنی این چنینی با روایت سیال ذهن و به داستان کشیدن کشمکشی درونی حتما سهل ممتنع است دیگر. یعنی شاید اصلا روایت سیال را برای ساده کردن کار نویسنده ابداع کرده باشند تا خودش را به جریان داستان بسپارد و دیگر غمش نباشد که شخصیت پردازی تا کجا مهم است و پیوستگی چیست و چه و چه و جه.
بعد با خودم نشستم و گفتم نبوغش حتما همین است که نباشد شبیه از روی دست دیگری نوشتن باشد؛ انگار همه یک شکل نوشته اند و من هم که غلام همان مکتبم. پس امضای خودم را داشته باشم و جه چیزی بهتر از اینکه به قول کافکا مرزها را با توشتنم جابجا کنم. کشمکشم را یی پرده بگویم و ابا نداشته باشم. حب و بغض های سیاسی و عقیدتی ام را هم داستان کنم با تضادهای درونی ام و داستانم را یکسره کنم. بد هم نشد دیگر، حرف را لااقل زدیم و حتما دوست و دشمن تراشیدیم و چه متر و معیاری بهتر از این داستانی که قرار نیست آب در دل هیچ کس تکان ندهد؟