- موجودی: موجود
- مدل: 185816 - 65/2
- وزن: 0.20kg
من دختر نیستم
نویسنده: شیوا ارسطویی
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 107
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 ~ 1385 - دوره چاپ: 3 ~ 2
مروری بر کتاب
یازده داستان
از فرودگاه تاکسی گرفت. دربست. مقابل خانهاش آن طرف خیابان زیر تیر چراغ برق پیاده شد. ساک بزرگ چرخدار را گذاشت روی زمین. تا دور شدن تاکسی و تمام شدن صدای موتورش ایستاد. نگاه کرد به ساعت مچیش. بیشتر از دو ساعت از نیمه شب گذشته بود. باد وزید. اولین باد خنک پاییز را حس کرد. ولی لرزهای که بر بدنش افتاد از سرما نبود. چشم دوخت به خانهاش آن طرف خیابان و خودش را بغل کرد.
از پشت درختها همان سایهی نردهها بود و خطوط در. ساک را از کنارش برداشت. خودش را با ساک کشید طرف خانه. در را پشتسرش بست. آرام. خانه تاریک بود. ایستاد تا چشمش به تاریکی عادت کند. صندلی دستهدارش را شناخت. هنوز میلرزید...
...گم شده بودم. در آن کوپه ای که مامور قطار رهایم کرد و رفت، جای نشستن نبود. کوپه که نه. نمی دانم شما به آن قسمت از قطارهایتان چه می گویید. بعضی از قطارهای شما مثل قطارهای ما اتاقک دارد و راهرو. ولی آن جا که مامور رهایم کرد و رفت سالنی بود کوچک. نشسته بودید دو طرفش، روبه روی هم، پشت میزهای چهارنفره. به هم نگاه نمی کردید.
به من هم نگاه نمی کردید که بلاتکلیف ایستاده بودم وسط و دنبال جا می گشتم برای ساک بزرگ و سنگینم. بعضی تان نگاه می کردید به بیرون پنجره. بعضی کتابی، چیزی می خواندید. بعضی یک کامپیوتر دستی گذاشته بودید جلوتان روی میز و با آن سرگرم بودید. دسته ی ساک چرخدار را کشیدم تا نزدیک دری که از آن رها شده بودم تو.
بار اولت باشد که از مملکت زده باشی بیرون، بلد هم نباشی حرف بزنی، تابلوها را بخوانی، گیج آدم هایی باشی رنگ وارنگ و منگ صداهایی که از کلمه های نامفهوم می آیند...
قطارها ریز می آمدند از دور، غول می شدند و از مخم رد می شدند.
پسرت همین دیروز، از همان دنیای بی رنگی که گذاشته بودی پشت سر، پشت گوشی گفته بود:
« تو از مملکت نرفتی بیرون که! از اتاق خودت رفتی! »
فهرست
ماریاس
دربند
ماما جیمجیم
تیفوس
مریمانه
یک آدم کوچک
جمعهها
فصل نهم از کتاب ولادیمیر پراپ
شهر آخر
پیانو
من دختر نیستم