- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 181003 - 10/1
- وزن: 0.60kg
مقالات مجمع بزرگداشت دیوان کمال خجندی
به کوشش: رسول بشیری
ناشر : مجمع بزرگداشت دیوان کمال خجندی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 417
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1375- دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو
مروری بر کتاب
جلد اول
این کتاب شامل مجموعه ی مقالاتی است که در مجمع بزرگداشت کمال خجندی عرضه شده اند و در مضامین شعری، فکری و عرفانی این شاعر برجسته غور می کنند. این کتاب مقالات جشن ششصد و هفتاد و پنجمین سالگرد تولد شیخ کمال خجندی را که در همین سال در تاجیکستان برگزار شده نیز شامل میشود. به عنوان نمونه یکی از مقالات این مجموعه به بررسی آثار خجندی اختصاص دارد و نیز مقاله ای دیگر به بررسی کلمات تابع در اشعار این شاعر می پردازد.
کمالالدین مسعود خُجندی، معروف به «شیخ کمال» از عارفان و شاعران پارسیگوی قرن هشتم هجری بود. تولدش در خجند ماوراءالنهر بود. اما پس از سفر حج در تبریز ساکن شد. با اینکه شاعری پیشه اصلی او نبودهاست، دیوانش مشتمل بر حدود هشتهزار بیت است که بخش اصلیاش غزلهای اوست. شیخ کمال در خدمت سلطان حسین جلایر در آمد و در خانقاهی که سلطان برای او ساخته بود به سر میبرد. وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصا در غزلسرایی مهارت داشت. دیوان او شامل غزلهای مطبوع زیاد وغالبا مقرون به ذوق عرفانی است.
کمال خجندی معاصر حافظ بود و در باره او چنین گفته است:
نشد به طرز غزل هم عنان ما حافظ اگرچه در صف رندان ابوالفوارس شد
کمال خجندی، شاعر شیرینسخن مکتب عراق، مثل بیشتر شاعران این مکتب، قالب غزل را بر قالبهای دیگر شعری ترجیح داده و برای بیان معانی در عشق، عرفان، تربیت، اخلاق، موعظه و حکمت، از غزل استفاده کرده است. غزلهای کمال را از نظر محتوا، به محققانه، حکمی، عاشقانه و رندانه میتوان تقسیم کرد.
در غزلهای عاشقانه، موضوع اصلی، عشق و مضامین سوزوگداز و بیقراری عاشقانه و ثبات و پایداری در عشق است که بهمقتضای مشرب کمال، صبغه عرفانی میپذیرد. سهم غالب غزلیات شاعر از این نوع است.غزلهای رندانه در مایههای رندی و ملامتی است و محور آنها ریاستیزی، اعراض از زهد ریایی، سرزنش مدعیان بیخبر و ستایش عشق و سرمستی است.
نمونههای آن در دیوان کمال فراوان است
عرفات عشقبازان سر کوی یار باشد
به طواف کعبه زین در نروم که عار باشد
چو سری بر آستانش ز سر صفا نهادی
به صفا و مروه ای دل دگرت چه کار باشد
قدمی ز خود برون نِه به ریاض عشق، کاینجا
نه صداع نفحه گل نه جفای خار باشد
به معارج اناالحق نرسی ز پای منبر
که سری شناسد این سِر که سزای دار باشد
ز میِ شبانه ساقی قدحی بیار پیشم
نه از آن میی که او را به سحر خمار باشد
نکند کمال دیگر طلب حضور باطن
که قرارگاه زلفش دل بیقرار باشد