- موجودی: موجود
- مدل: 202346 - 32/6
- وزن: 0.40kg
مشت آهنین
نویسنده: لنی برنر
مترجم: حسین ابوترابیان
ناشر: اطلاعات
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 351
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 4
مروری بر کتاب
سرگذشت ولادیمیر ژابوتینسکی ، مناخیم بگین و اسحاق شامیر
نویسنده که خود یک یهودى آمریکایى است در قالب زند گینامهنویسى سه تن از صهیونیستها (ژابوتینسکى، بگین، شامیر) دست به یک سلسله تحقیقات عمیق و افشاگرانه د رباره سازمان «تجد ید نظرطلبان صهیونیست» زده تا ثابت کند آنچه تاکنون توسط صهیونیستها د ر فلسطین انجام گرفته مسألهاى بکلى مجزا از یهود یت است.
سازمان تجدید نظر طلبان صهیونیست که بانی گروه های تروریستی مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ایرگون» و «بتار» محسوب می شود، افرادی همچون مناخیم بگین و اسحاق شامیر را پرورانده است که هر یک به سهم خویش نقشی انکار ناپذیر در تحکیم پایه های سیاست «مشت آهنین» داشته اند و جالب است بدانیم که سردمداران این سازمان سعی در تشویق یهود ستیزی در کشورهای دیگر دارند برای ترغیب یهودیان به دل کندن از موطن خویش و مهاجرت به فلسطین و از این حرکت خویش نیز ابایی نداشتند چون در همین کتاب اسنادی ارائه می شود که آشکارا نشان می دهد، به خصوص ژابوتینسکی و اسحاق شامیر با فاشیست ها و نازیها همکاری داشته اند تا آن ها را به راه یهودی آزاری سوق دهند و به این وسیله هرچه بیشتر موج مهاجرتهای دسته جمعی یهودیان اروپایی را به فلسطین اضافه کنند.
این کتاب دارای سه بخش است که هر کدام به سرگذشت یکی از پیشگامان کاربرد سیاست تروریسم برای پیشبرد اهداف صهیونیسم اختصاص دارد. ولادیمیر ژابوتینسکی، مناخیم بگین و اسحاق شامیر را پرورانده است که هر یک به سهم خود نقشی انکار ناپذیر در تحکیم پایه های سیاست «مشت آهنین» داشته اند. جالب است بدانیم که سردمداران این سازمان حتی از تشویق «یهودستیزی» در کشورهای دیگر برای ترغیب یهودیان به دل کندن از موطن خود و مهاجرت به فلسطین نیز ابا نداشته اند. چون در همین کتاب اسنادی ارائه می شود که آشکارا نشان می دهد به خصوص ژابوتینسکی و اسحاق شامیر با فاشیست ها و نازیها همکاری داشته اند تا آن ها را به راه یهود آزاری سوق دهند و به این وسیله هر چه بیشتر موج مهاجرتهای دسته جمعی یهودیان اروپایی را به فلسطین اضافه کنند.
مترجم ابتدا قصد داشت بخش مربوط به ژابوتینسکی را (که قسمت بیشتری در کتاب به آن مربوط می شود.) به دلیل نا آشنایی مردم با نام او حذف کند و تنها به ترجمه ی دو بخش دیگر (سرگذشت اسحاق شامیر و بگین) بپردازد. ولی با بررسی بیشتر به این نکته رسید که اگر بخواهد مطلبی قابل استفاده برای عموم ارائه دهد ناچار باید برای مسائل مربوط به گذشته ی بگین و شامیر به اقدامات ژابوتینسکی نیز پرداخت.
در انقلاب 1905 روسیه، ژابوتینسکی در جریان اولین انقلاب روسیه فعالیت قابل ملاحظه ای نداشت، مگر ترجمه ی شعر «در شهر کشتار» اثر حیم بیامیک از عبری به روسی، که البته این کار را نمی توان موضع گیری مشخصی از جانب او دانست. زیرا ژابوتینسکی در همان زمان دست به اعمالی زد که اصلا برای انقلابیون روسیه قابل هضم نبود. از جمله او در حالی مخالفت هود را با قیام مردم اعلام کرد که شورش علیه امپراطور روسیه بالا گرفته بود و تقریبا همگی آرزویی جز انداختن حکومت تزاری نداشتند.
فعالیت صهیونیست های روسیه در دوران انقلاب 1905 و بعد از آن تنها محدود به طرفداری از «کادت ها» نبود ملاقاتهای «ناهوم سوکولف» (سردبیر یک نشریه ی چاپ ورشو، که بعدها به ریاست سازمان جهانی صهیونیسم رسید.) با نخست وزیر حکومت تزار (کنت سرگئی ویته) نیز از این نظر شایان توجه است.
در سال 1923 نام ژابوتینسکی در جهان ناشناخته بود و اکثر یهودیان به زحمت چیزهایی که درباره اش می دانستند. ولی در همان حال صهیونیست های مقیم فلسطین ژابوتینسکی را بیش از هر کس دیگری –به استثنای جیم وایزمن- می شناختند. زیرا انتقامجوییش از اعراب در جریان شورش آوریل 1920 و زندانی شدنش، او را –حتی در نظر صهیونیست های کشورهای دیگر- به صورت یک قهرمان در آورده بود.
ژابوتینسکی را علی رغم این که می شد یک فرد شجاع و جسور به حساب آورد، ولی کسی بود که شجاعت و جسارت خود را در راه اهداف نژادپرستانه به کار می گرفت و اعتقادش به تفاوت نژادی انسان ها، او را به این نتیجه رسانیده بود که اعراب از نظر فرهنگی یک نژاد پرست هستند و نمی بایست یهودیان را همسنگ آنان دانست. به همین جهت نیز ژابوتینسکی از پاسخگویی به سوالات منشی دادگاه –به خاطر عرب بودنش- سرباز زد و نیز در تلگرامی برای فرماندار کل فلسطین از آزاد شدن خود همراه با دو عرب سیاه چرده ابراز خشم می کرد.
ژابوتینسکی را به مناسبت اقدامش در زندان برای ترجمه ی «کمدی الهی» دانته به زبان عبری حقا می بایست یک روشنفکر سطح بالا نیز به شمار آورد، ولی همین روشنفکر، نه انگیزه ی اعراب فلسطینی را در دفاع از وطن خود علیه سلطه ی انگلیس و صهیونیسم درک کرده بود و نه توجه داشت که اگر اعراب فلسطینی از نظر فرهنگی عقب مانده نبود، هرگز نمی توانستند راه نفوذی به داخل فلسطین پیدا کنند.
قرنها حاکمیت عثمانی بر فلسطین، برای ساکنانش نتیجه ای جز فقر و محرومیت به بار نیاورد و سلطه ی «افندی» های فاسد بر مردم فلسطین ارمغانی جز جهل و خرافه در برنداشت، صهیونیسم هم گرچه فقط با بهره گیری از همین وضع بود که توانست در فلسطین ریشه بدواند، ولی با این حال چنانچه ارتش انگلیس در فلسطین ریشه بدواند، ولی با این حال چنانچه ارتش انگلیس در فلسطین حضور نداشت، هم امکان موفقیتی برای صهیونیستها قابل تصور نبود و هم شورش مردم عاصی می توانست تمام صهیونیست ها را –علی رغم وجود سازمان هایی مثل هاگاتا- به دریا بریزد.
بنابراین با توجه به ضرورت حضور ارتش انگلیس در فلسطین برای پیشبرد اهداف صهیونیسم، گلایه ی صهیونیست ها از دولت انگلیس که طی دو ساله 1920 و 1921 از آن ها به حد کافی حمایت نکرده و جز ممانعت از شورشگری، عملی به نفع صهیونیسم انجام نداده، به هیچ وجه قابل پذیرش نبود. چرا که اصولا دولت انگلیس در بیت المقدس و تل آویو و دیگر شهرهای فلسطین نمی توانست حقوقی بیشتر از راپلین و بلفاست یا دهلی و کراچی برای خود قائل باشد و این فقط بهره گیری از خصلت امپریالیستی دولت انگلیس بود که به صهیونیست ها جرات داد تا از مزایایی مثل «اعلامیه ی بالفور» موافقتنامه ی «وایزمن- فیصل» و دیگر قراردادهایی برخوردار شدند که عینا مثل دوران استعمارگری اروپائیان به آن ها اجازه می داد تا به شکلی ظاهرا قانونی بر مردم کشورهای دیگر استیلا پیدا کنند. به این ترتیب آیا توده های کثیر مردمی که زیر یوغ استعمار –به خصوص استعمار انگلیس- زندگی می کردند، حق نداشتند صهیونیسم را جنبشی ذاتا ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم قلمداد کنند؟