دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مسافر فرانکفورت

مسافر فرانکفورت

نویسنده: آگاتا کریستی
مترجم: محمود اشرفی
ناشر: لک لک
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 282
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1373 - دوره چاپ: 1

کیفیت : درحد نو ؛ بتدای کتاب نوشته دارد

 

مروری بر کتاب

لطفا کمربندهایتان را محکم ببندید! سرنشینان هواپیما دستور را زیاد جدی نگرفتند. همه در آن لحظه یک احساس مشترک داشتند. فعلا نمی‌توان در فرودگاه ژئو فرود آمد. مسافران خسته و خواب آلوده مرتب خمیازه می‌کشیدند.  غافل از این که خستگی و خواب آلودگی بیشتری در پیش بود.تکرار دستور میهماندار که این بار آمرانه تحکم کرد.لطفا کمربندهایتان را ببندید، دال بر ادامه خستگی و بی‌خوابی بود...

سر استافوردنی تا جایی که دهانش کش می‌آمد دهان را باز نموده و مرتب خمیازه می‌کشید. او بعد از شنیدن اطلاعیه، شق و رق روی صندلی نشست. در آن لحظات در عالم خواب و بیداری، خواب خوشی می‌دید: ماهیگیری در یکی از رودخانه‌های انگلستان.

«سر استافوردنی» مردی بود چهل‌و‌پنج ساله، با قامتی متوسط، صورت براق و سبزه‌اش به خوبی تراشیده شده بود. لباسی که همواره بر پوشیدن آن پافشاری داشت، عجیب و غریب به‌نظر می‌آمد. او از یک خانواده اشرافی بود. و هر گونه پوششی که دلخواهش بود می‌دوخت و به آزادی می‌پوشید. حال آنکه لباس دوستانش نسبت به او بیشتر متداول و رسمی بود و این حالت برای او احساس خوشایندی داشت.

یکی از وسایل نمایشی که او به هنگام مسافرت همراه داشت، لباسی شبیه به شنل راهزنان بود که آن را از جزیره کرس خریده بود، با رنگ آبی تیره مایله به ارغوانی با آستری سرخ. از پشت شنل کلاهی آویزان بود که می‌توانست هنگام وزش باد، آن را به سر بگذارد....

...شاید جوان‌ها را پیشتاز بنامید. اما در واقع این چیزی نیست که باعث نگرانی شود. آنها روی جوانان کار می‌کنند، جوانان تمام کشورها و آن‌ها را وادار به کارهایی می‌کنند.جوان‌ها شعار می‌دهند و فریاد می‌کشند،درحالیکه اغلب نمی‌دانند هدفشان چیست! بنابراین شروع به اعتراض آسان است. سرشت آدم جوان چنین است. تمام جوانان همواره شورشی بوده‌اند. شما شورشی هستید و می‌خواهید دنیا از شکلی به صورت دیگر دربیاورید. اما شما کور هستید. گویی نوار پارچه‌ای روی چشمان جوان‌ها بسته‌اند.

نمی‌بینید که چه چیزهایی را از دست داده اند و در آینده به کجا خواهند رسید؟ چه چیزی پیش رو دارند؟ و چه کسی در قفای آنهاست و آنها را وادار می‌کند؟ این چیزی است که باید از آن هراس داشت. مثل این است که یک نفر هویجی را جلوی الاغی بگیرد تا دنبالش بیاید و در همان موقع کس دیگری از پشت سر الاغ را با چوب وادار به جلو رفتن کند.این‌ها تصورات نیست این چیزی است که مردم در مورد هیتلر گفته‌اند. این چیزی است که آنها باور داشته‌اند و پذیرفته‌اند. اکنون شاید افرادی دیگر چیزهایی همانند آن را باور داشته و پذیرفته‌اند. این هراس آور است. ایده یکسانی که همواره به ظهور می‌رسد. تاریخ تکرار می شود.”

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات