- موجودی: موجود
- مدل: 192052 - 102/5
- وزن: 0.30kg
مرمر
نویسنده: سیمین بهبهانی
ناشر: زوار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 176
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1370 - دوره چاپ: 5
مروری بر کتاب
مجموعهی اشعار 1336 - 1341
راستش را بخواهید من دیدم در قالب غزل کهن یک آشنایی با سیستم واژگان است که نمیشود غیراز آن واژگان چیزی دیگر به کار برد. هر چیزی که میخواهی بگویی باید عین سعدی، مولوی و حافظ باشد. بنده هم نمیتوانستم. بنابراین من آن غزل با قالبش را رها کردم و یک قالب تازه برای خودم آفریدم. یعنی من شعر را با آنچه در ذهنم میآید یک پارهای کوتاه میگویم اگر آن یاد، خوشایند باشد ادامه میدهم، به همان وزن مصراعهای دیگر را درست میکنم. این خودش یک وزن میشود.
گر بوسه می خواهی بیا، یک نه دو صد بستان برو
این جا تن بی جان بیا، زین جا سراپا جان برو
صد بوسه ی تر بَخْشَمَت، از بوسه بهتر بَخْشَمَت
اما ز چشم دشمنان، پنهان بیا، پنهان برو
هرگز مپرس از راز من، زین ره مشو دمساز من
گر مهربان خواهی مرا، حیران بیا حیران برو
در پای عشقم جان بده، جان چیست، بیش از آن بده
گر بنده ی فرمانبری، از جان پی فرمان برو
امشب چو شمع روشنم، سر می کشد جان از تنم
جان ِ برون از تن منم، خامُش بیا سوزان برو
امشب سراپا مستیم، جام شراب هستیم
سرکش مرا وَزْکوی من افتان برو؟ خیزان برو
بنگر که نور حق شدم، زیبایی ی مطلق شدم
در چهره ی سیمین نگر، با جلوه ی جانان برو
***
رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟
آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟
چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار
حق بود اگر نگفت که آن روزگار کو؟
چون می روم به بستر خود می کشد خروش
هر ذرّه ی تنم به نیازی که یار کو؟
آرید خنجری که مرا سینه خسته شد
از بس که دل تپید که راه فرار کو؟
آن شعله ی نگاه پر از آرزو چه شد؟
وان بوسه های گرم فزون از شمار کو؟
آن سینه یی که جای سرم بود از چه نیست؟
آن دست شوق و آن نَفَس پُر شرار کو،
رو کرد نوبهار و به هر جا گلی شکفت
در من دلی که بشکفد از نوبهار کو؟
گفتی که اختیار کنم ترک یاد او
خوش گفته ای ولیک بگو اختیار کو؟