- موجودی: موجود
- مدل: 191250 - 26/2
- وزن: 0.20kg
مردی که گورش گم شد
نویسنده: حافظ خیاوی
ناشر: چشمه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 96
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 6
مروری بر کتاب
مجموعه داستان
دستم را بسته اند.
با دست بند از پشت بسته اند و پشت وانتی انداخته اند.
کف وانت لخت است.
نشسته ام روی آهن سرد و تکیه داده ام به دیواره ی فلزی.
چشمم را نبسته اند.
اول بستند و بعد باز کردند.
مرد چاق گفت که باز کنند و مردلاغر باز کرد.
بعد از این که چشمم را باز کردند، فهمیدم کدام یکی چاق است، کدام لاغر.
سه نفربودند، مرا انداختند پشت وانت، در پشتی رابستند و رفتند جلو نشستند.
نفهمیدم هم کی کجا نشست، کی راند.
فقط فهمیدم که هرسه رفتند و نشستند.
وقتی ماشین راه افتاد، صبح بود.
صبح صبح هم نبود، خورشید درآمده بود.
به من هیچی نگفتند...
فهرست
• روزه ات را با گیلاس باز کن
• آن ها چه جوری می گریند؟
• چشم های آبی عمو اسد
• صف دراز مورچگان
• مردی که گورش گم شد
• ماه بر گور می تابید
• مردها کی از گورستان می آیند؟
جوایزی که این کتاب برنده شده است
برنده ی تندیس بهترین مجموعه داستان سال 1386 از دومین دوره ی جایزه ی ادبی روزی روزگاری