- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 51217 - 23/2
- وزن: 0.20kg
- UPC: 15
مردی که به شیکاگو رفت
نویسنده: ریچارد رایت
مترجم: فریدون ایل بیگی
ناشر: پرنده آبی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 208
اندازه کتاب: جیبی - سال انتشار: 1346 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
ظلم و تبعیض نژادی علیه سیاهان آمریکا، در خلال داستان های مختلفی به تصویر کشیده شده اما «مردی که به شیکاگو رفت» داستان مردی سیاه پوست از نویسنده ای سیاه پوست است که مستقیما به این مساله میپردازد. «مردی که به شیکاگو رفت» داستان کوتاهی با ژانر اجتماعی درباره تبعیض نژادی سیاه و سفید در آمریکای معاصر است. علت نوشته شدنش را هم میتوان در سالهای حیات نویسندهاش جستجو کرد، چون ریچارد رایت یک نویسنده سیاه پوست و آمریکایی بوده که طی سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۶۰ در این کشور زندگی میکرده است. این دوران نیز، مقعطی از تاریخ معاصر آمریکاست که در آن ظلم و ستم علیه سیاهان با اعمال و رفتارهای خشونت آمیزی چون لینچ کردن، خود را نشان می داد.
توضیح کوتاه آن که «لینچ کردن» آن بود که سیاه پوست بیچاره ای را به اتهامات ساختگی یا واقعی گرفته و او را به دار می کشیدند. حین این کار پایین بساط دار فرد مفلوک، آتش روشن کرده و او را به آتش می کشیدند. این توضیح کوتاه موجب تعجب بسیار خواهد شد چون این رفتارهای بدوی آن هم به دلایل واهی و نژادپرستانه تنها ۵۵ سال است که در آمریکا به پایان رسیده است.
«مردی که به شیکاگو رفت» درباره مرد سیاه پوستی است که برای پیدا کردن کار، و زندگی کم رنج تر، از جنوب به ایالت های شمالی آمریکا کوچ کرده و به شهر شیکاگو می رود. داستان، فراز و فرود چندانی ندارد و اوج اتفاقات آن وقتی رخ می دهد که جمعی از کارگران بیمارستان حیوانات با یکدیگر گلاویز می شوند. اصل اتفاقات داستان، مربوط به پیدا کردن مشاغلی است که شخصیت اصلی، یعنی کارگر سیاه پوست آن ها را پیدا کرده و بعد از مدتی، عوض می کند. اما عمق متن اثر، حاوی مفاهیم درونی و اندیشه های این مرد سیاه درباره استثمار سیاهان، به کار کشیدن بی رحمانه شان و رفتار بی تفاوت با آن ها از طرف سفیدهاست. در کل متن این داستان را بیش از آن که قصه و توصیفاتش جلو ببرد، اندیشه و درونیات شخصیت اصلی جلو می برد. دلیل این مساله هم با وجود مقدمه ای که در ابتدای متن به آن اشاره شد، تقریبا مشخص است؛ نویسنده در دورانی زندگی می کرده که رفتار تبعیض آمیز علیه سیاهان بیداد می کرده و تمرکز خود را به پرداختن به همین موضوع اختصاص داده است. بنابراین در قالب داستان، به درون شخصیت داستانی اش سفر کرده و از طرف کاراکتر داستانی، حدیث نفس نوشته است.