- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 159340 - 95/3
- وزن: 0.30kg
مردی دیگر
نویسنده: ماری فرانسواز آلن
مترجم: فرزانه طاهری
ناشر: نیلوفر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 179
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1369 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
گفت و گوی ماری فرانسواز آلن با گراهام گرین
این کتاب در واقع مصاحبهای است با گرام گرین. گرین، رماننویس، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهی پرکار داستانهای کوتاه انگلیسی بود. در قسمتی از کتاب آمده است: «وقتی پای نوشتن در میان باشد، خیلی وسواسیتر میشوم، چون مسئله مرگ و زندگی است.
نوشتن باید خود به خود سیرش را تکوین کند. وقتی با جدیت به کارِ کتابی مشغولم،اول صبح کارم را شروع میکنم، حدود ساعت هفت یا هشت، قبل از حمام یا تراشیدن ریشم، قبل از دیدن نامهها یا هر کارِ دیگری. اگر قرار بود آدم برای نوشتن منتظر چیزی بشود که مردم اسمش را "الهام" میگذارند، هرگز نمیتوانست یک کلمه هم بنویسد.» این کتاب را نشر«نیلوفر» به چاپ رسانده است
در «مؤخّرهی شخصیِ» مجموعهی مقالاتتان میگویید «برای یک نویسنده، مثلِ یک کشیش، چیزی به نامِ موفّقیت وجود ندارد.» منظورتان چیست؟
خب، چیزی به نام موفّقیت وجود ندارد. کشیش نمیتواند امید قدّیسشدن داشته باشد ــ یا اینکه امیدش رؤیایی و وهمیست که با گذشتِ زمان از بین میرود؛ نویسنده نمیتواند امید به نوشتنِ کتابی را داشته باشد که با آثارِ تالستوی، دیکنز یا بالزاک برابری کند. در آغاز، شاید، جرأت کند و امکانپذیریِ این مسأله را باور کند، امّا در کتابهایش، همیشه، جایی نقصی وجود خواهد داشت.
پس اینکه ما نامش را «موفّقیت» گذاشتهایم چیست؟
خیلی ساده است: از نظرِ من «موفّقیت» بهمعنای نوشتنِ کتابی بسیار خوب است.
آیا قبول ندارید که، حتّا نادانسته، به این مرحله دستیافتهاید؟
موفّق نشدهام کتابی که میخواهم بنویسم.
آیا همین باعث میشود ادامه بدهید؟
خب... شاید.
آیا از خودتان ناراضی هستید؟
از خودم نه؛ از استعدادم.
آیا این شمردنِ لغات کاری کاملاً مجرّد نیست؟
ابداً. یک فصلْ لغاتِ بسیاری دارد و آدم میخواهد دقیقاً بداند که یک فصل از نظرِ وزنِ لغات چهطور با فصلِ دیگر توازن دارد. این کار، برای من، نوعی مجبورکردنِ خود به کار است؛ قبلاً برنامه میگذاشتم که، اقلّاً، هر روز پانصد کلمه بنویسم ـ به این معنی نیست که هرگز بیشتر نمینوشتم.
حدّنصابام به سیصد تنزّل کرده است؛ وقتی به این تعداد میرسم، کنارِ صفحه علامت میگذارم. نسخههای دستنویسِ من پُر از ضربدرهای کوچک و «ششصد»ها، «نهصد»ها، «هزارودویست»ها و غیره است. تقریباً میدانم وقتی کتاب تمام شود چهقدر خواهد بود. مثلاً حساب کردم عاملِ انسانی، کموبیش، صدوده هزار کلمه خواهد شد ـ و آخرِ کار صدوده هزار و سیصد کلمه شد. میخواهید بخندید، بخندید ـ امّا همین است که هست. احساس میکنم گویی ماشینحسابی در مغزم کار گذاشته شده است. کلمات مهماند: کتابها از کلمات درست میشوند.