دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مرده ریگ

مرده ریگ

نویسنده: محمدرضا سالاری
ناشر: هیلا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 87
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

زن نمی گذارد صدای دریا را بشنوم. روسری اش را پشت گوش هایش زده و پنبه ای سفید توی گوش هایش فرو کرده. به گوش هایش دو تا تاس بزرگ آویزان است و هربار که سرش را تکان می دهد جفت شش می آید .باید گوشه ای برای خودم چای بریزم و نفس بکشم تا بخشی از دریا را که توی هوا نشت کرده به ریه هایم فرو ببرم. خرامان شعری از لورکا بخوانم که دریا خندید در دوردست و بگذارم شاملو عصا زنان و سیگار به دست به سمتم بیاید و بد اخلاقی کند ...

کوروش به گمونش بگه مرده من ککم می‌گزه. به جون شیرین‌جون اگه برام ذره‌ای مهم باشه که بفهمم کوروش مرده یا نه. من که می‌شناسمش گوشیشو داده دست یکی دیگه به حساب خودش، که بهم زنگ بزنه بگه کوروش مرده. خوب مرده که مرده. خیلی‌ها می‌میرن. کوروشم روشون. کوروش کبیر هم مرد. مگه آسمون به زمین اومد؟! شیرین‌جون، واسه چی خدا تو رو مرگ بده؟ مرگ رو بده به من که گذاشتم بره کویر خیر سرم تنها باشم.

چه سکوت سکوتی هم می‌کرد دم آخری! انگاری تا حالا کویر نرفته‌ایم. چطور دل کند این مرد از زن و زندگی خدا می‌دونه. وقت رفتنش یه کاسه آب ریختم پشت سرش، آب پشنگه زد تو دریا. دو سه بار با اون چشمای درشتش برگشت نگام کرد. یه خواهشی تو چشماش بود که نگو. چشمای سیاهش شده بود یه کاسه خون. کافی بود لب تر می‌کردم تا برگرده. به خودم گفتم بذارم بره یه خرده با خودش خلوت کنه تا قدر عافیتو بدونه. من هم توی خونه برا دل خودم می‌شینم به سر و وضعم می‌رسم تا برمی‌گرده. به خدا نمی‌دونی چند وقته دستی به موهام نکشیده‌م. دو سه هفته‌ای می‌شه دست و دلم به هیچ کاری نمی‌ره. نه ریمل می‌زنم، نه ناخونامو سوهان می‌کشم، نه دستی تو ابروهام می‌برم، هیچی به هیچی.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات