- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 169355 - 56/4
- وزن: 0.80kg
مدرنیته و مدرنیسم
نويسنده: آنتونی گیدنز , یورگن هابرماس , ملکم برادبری , دیوید هلد , ژانت ولف , داگلاس کلنر , زیگمون بامن
مترجم : حسینعلی نوذری
ناشر: نقش جهان
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 556
اندازه كتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1391 ~ 1380 - دوره چاپ: 3 ~ 2
مروری بر کتاب
مجموعه مقالاتی در سیاست، فرهنگ و نظریه اجتماعی
بحث از مدرنیته، تجدد، مدرنیسم مهمترین موضوع در عرصه عمل و اندیشه انسان در قرنهای اخیر است. مدرنیته یعنی مدرن بودن. مدرنیته یعنی منش و شیوه زندگی امروزی و جدید. مدرنیته یعنی تخریب مداوم سنت ها و باورهای کهنه ای که با شیوه زندگی همراه شده اند . انسان مدرن اعتماد و اتکا به عقل خود کرد و در مقام شناسا در صحنه زندگی حضور پیدا کرد. دست به شناخت طبیعت و خود زد و پیشرفت های زیادی در حوزه های مختلف علمی برایش حاصل شد.
انسان مدرن آرمانی چون شهر مدرن را در سر داشت. گمان می کرد با پیشرفت بی کران و غلبه بر طبیعت و تاریخ هر گونه رنج و کمبود در زندگی انسان پایان می یابد. بدین ترتیب با سرعت تمام دست به شناسایی طبیعت و همه قلمروهای ممکن هستی زد. در اواخر قرن نوزدهم در پیامدهای تحقق آرمان مدرنیته تردیدهایی ایجاد شد. نیچه جزو اولین متفکرانی بود که دست به سنجش گری و نقد مدرنیته زد و سعی کرد با تحلیل جدیدی از انسان و عقل انسان جایگاه جدیدی به انسان بخشد.
مدرنیته متضمن این امر است که تمدن مدرن یک تمدن یکتا و بینظیر در تاریخ بشر است. هر کس میپذیرد که اروپا و آمریکا پیشرفت کرده است و یک تکنیک جدید و قدرتمند را برای مطالعه طبیعت و تکنولوژی های ماشینی جدید و... این شکلی از مدرنیته است که امروزه به عنوان پیشرفت در دنیای غیر غربی استفاده میشود در غرب ویژگیهای دیگری نیز برای آن بر میشمرند از قبیل: آزادی بیان، فرهنگ سکولار، دموکراسی آزاد، فردگرایی، عقلگرایی، انسانگرایی و...
«مدرنیته دستاوردهای عظیم و مهمی را برای زندگی بشر در حوزههای علمی و انسانی به ارمغان آورده است که نمی توان از آن چشم پوشید و تاثیر آن را در زندگی و رشد انسانی نادیده گرفت اما با توجه به تبعاتی که مدرنیته داشته است این نکته را نیز باید مورد توجه قرار دهیم که محدودیت ها و ماهیت عقل را بشناسیم.
زیرا که شناخت آفت های عقل و نقد دنیای مدرن می تواند نگرشی را برای ما حاصل آورد که در زندگی از امکان خوش زیستنی که در دنیای مدرن برای ما فراهم می آورد بهره ببریم و هم از عوارض سوء آن در امان بمانیم. و در این راه نباید سنت خود بی توجه بمانیم بلکه باید سنت مداومت یک جریان همه جانبه تاریخی و فرهنگی باشد که تداوم و پیوستگی خود را در عین تحرک و پیشرفت، در مظاهر اساسی زبان، ادبیات، هنر، فلسفه و رسم و راه های زندگی نشان دهد. ما برای رابطه جدی گرفتن با گذشته خود نیازمند آن ایم که بر عقده های حقارت خودغلبه کنیم و دریابیم که پیشرفت به معنای ریشه کن کردن گذشته نیست. گذشته نقطه عزیمت ماست.