- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 203231 - 91/3
- وزن: 0.20kg
مختصری از مفاهیم و شرح فلسفه خودی و رموز بیخودی علامه اقبال لاهوری
نویسنده: حسن شادروان
ناشر: راه دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 87
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
مختصری از مفاهیم و شرح فلسفه خودی و رموز بیخودی
در مجموعه حاضر گزیده ای از اشعار "اقبال لاهوری" (1877 _ 1938 ) شاعر و نویسنده پاکستانی، از کتاب فلسفه خودی و رموز بیخودی به طبع رسیده و در مورد مفاهیم و اشارات آن توضیحات مفیدی ارایه شده است .
اقبال در این منظومه مفهوم "خودی" را بیان کرده که به گفته خودش سر حیات و هسته مرکزی نظام فکری است. این مفهوم در منظومههای بعدی او بال جبرییل و جاویدنامه تحول یافته؛ سپس در کتاب مشهورش احیاء فکر دینی در اسلام به گونهای سازمان یافتهتر بیان شده است او برای بیان فلسفهاش زبان فارسی و قالب شعری مثنوی را برگزیده است. میگوید در سرودن اسرار خودی که دو سال طول کشیده به مثنوی مولوی و مثنوی بوعلی قلندر "پانی پتی" نظر داشته است.
از دیدگاه او کار شاعر تنها آفریش کلمات موزون و نازک خیالی نیست بلکه بیدار کردن وجدان افراد و ایجاد انقلاب فکری در آنهاست. در نظر اقبال خودی به معنی وجود و هستی مستقل، نشاندهنده آگاهی است حقیقتی که نظام هستی بر آن بنا شده است...
محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال ؛ شاعر، فیلسوف، سیاستمدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سرودهاست. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به طور رسمی «شاعر ملی» خوانده میشود...
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهانبینان که خود را دیدهاند خود گلیم خویش را بافیدهاند
ای امین دولت تهذیب و دین آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست آبروی خاوران در دست توست
اهل حق را زندگی از قوّت است قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو میدانی حسابش را درست از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده بیدق خود را به فرزینش مده
هوشمندی از خُم او مِی نخورد ر که خورد، اندر همین میخانه مُرد