- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 144798 - 82/1
- وزن: 0.30kg
مجموعه بهترینهای جبران خلیل جبران
نویسنده: جبران خلیل جبران
مترجم: شهناز مجیدی
ناشر: محراب دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 230
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
پیامبر، دیوانه، طلایه دار، مریم مجدلیه
هنگامی که خداوند مرا همچون سنگریزه ای در این دریاچه ی عجیب انداخت ، آرامش آن را بر هم زد و بر سطح آن دایره هایی نا محدود پدید آوردم. ولی هنگامی که به اعماق آن رسیدم ، مانند آن آرام شدم.
سکوت را به من عطا کن تا به تاریکی های شب هجوم آورد.
هنگامی که بدنم گرفتار عشقی نفسانی شد و با هم ازدواج کردند ، من دوباره متولد شدم.
در زندگی ام مردی را شناختم که سخنان را به خوبی می فهمید ، اما از سخن گفتن ناتوان بود.
زبانش را در یک جنگ از دست داده بود و من امروز آن جنگ هایی را که آن مرد در آنها شرکت جسته بود می شناسم.
قبل از اینکه آن سکوت بزرگ گریبانگیرش شود. اما اکمون بسیار شادمانم که او در گذشته است ، زیرا جهان با همه گستردگی اش برای همه ی ما کافی نیست.
خداوندا مرا شکار شیر قرار بده ، قبل از آنکه خرگوش را شکار من قرار دهی.
روزگاری در سرزمین مصر خاموش و غافل از گذراندن فصل ها به سر بردم . آنگاه خورشید بر من جانی دوباره بخشید ، بر کناره نیل ایستاده در حالی که روزها آواز می خواندم و شب ها می خوابیدم و اکنون خورشید از هزار قدمی من به خوبی دیده نمی شود تا بار دیگر در سرزمین مصر بخوابم ، و این همان اعجوبه ها و معماهاست.همان خورشیدی که مرا به سمت خود کشاند ، نمی تواند مرا از خود براند. به همین خاطر است که همچنان با دو پای خویش ثابت قدم بر دو گناره نیل راه می روم.
یاد آوری یکی از راه های وصال و دیدار است.
فراموشی یکی از راه های آزادی است.
ما زمان را بر اساس گردش خورشید که قابل شمارش نیست می سنجیم .
ولی آنها زمان را با ابزرای که در جیب هایشان دارند ، می سنجند.
تو را به خدا به من بگو چگونه ممکن است در یک مکان و زمان گرد هم آییم ؟
کسی که از پنجره کهکشان به فضا می نگرد ، این فضا را مانند فضای واقع
میان زمین و خورشید نمی بیند....
"جبران خلیل جبران" در ششم ژانویهی سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در "البشری"، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش "کامله رحمه" زنی هنرمند بود که در سی سالگی، جبران را از شوهر سوم خود، "خلیل جبران" به دنیا آورد.
شوهرش مردی بیمسئولیت بود و خانواده را به گرداب تهیدستی کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام "پیتر"، شش سال بزرگتر از خود و دو خواهر کوچکتر به نامهای "ماریانه" و "سلطانه" داشت که در همهی زندگی به آنها وابسته بود.
از آنجا که جبران در تهیدستی بزرگ شد، از دانش رسمی بیبهره ماند و آموزش هایش محدود به دیدارهای منظم [ =بهسامان ] با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به دلیل پرداخت نکردن مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی، همهی اموالشان را گرفت و خانواده را آواره کرد.
سرانجام مادر جبران برآن شد تا با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش، لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد.
پدر بدخوی جبران که در آن زمان از زندان آزاد شده بود، مخالف سفر به آمریکا بود، در نتیجه همان جا در لبنان ماند و به خانوادهی خود نپیوست.
جبران در "بوستون" به مدرسه رفت و هوش و ذکاوت بالایی را از خود نشان داد و در دوازده سالگی، یادگیری زبان انگلیسی را آغاز کرد. اواخر سال 1896 بود که "دینسون هاوس"، بنیادگزار مرکز هنری "بوستون" به کمک یکی از دوستانش با جبران آشنا شد و از او خواست که وارد مرکز آفرینشهای هنری او شود.
ولی جبران یک سال پس از آن به زادگاه خود در لبنان بازگشت، تا دانشآموختگی را به زبان عربی در کشورش ادامه دهد. وی در آنجا به دبیرستان رفت و آغاز به خواندن دانش اخلاق و مذهب کرد.