- موجودی: موجود
- مدل: 190352 - 59/1
- وزن: 2.00kg
متن کامل نهج البلاغه
نویسنده: علامه شریف رضی
مترجم: سیدنبی الدین اولیائی
ناشر: زرین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1379
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ : 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو
مروری بر کتاب
در ستايش خداوند سپاس و ستايش شايسته پروردگاريست كه جميع گويندگان توانائى مدح و ثنايش را ندارند. و شمارشگران عاجز از شمارش نعمتها و بخششهاى اويند و كوشندگان از توانائى اداى حق نعمت او بى بهره اند. آفريدگارى كه نهايتى براى صفتش نيست و مقيد به صفتى ثابت نمى گردد و برايش زمانى تعيين شده نيست. ازلى و ابدى است و مدت ندارد. مخلوقات را به نيروى خود خلق كرد و از روى رحمت نسيم و بادها را پراكنده نمود و زمين را به كوهها استوار ساخت.
اساس اين شناسائى او است. و شناسائى تام و تمام، پذيرفتن او و گرويدن به او مى باشد و گرويدن تام و تمام توحيد و يگانه شمردن و دانستن او مى باشد و كمال و نهايت توحيد، اينست كه ما براى او عمل خود را خالص و پاك بگردانيم. كمال خلوص آنست كه صفات زائد بر وجود و ذات خالص و پاك او تصوير و تصور نشود. چرا؟ زيرا كه هر صفتى گواهى دهنده اينست كه آن غير از موصوف است و هر موصوفى گواهى دهنده اينست كه آن غير از صفت است. پس، آنكس كه خداوند را وصف كند، تشبيهى و مانندى براى او بشمار آورده و او را قرين قرار داده، و آنكس كه برايش همسرى قرار دهد، پس لازم مى آيد كه او را دو تا)2( بحساب آورد، و آنكس كه او را دو تا)2( بداند باو نادان مى باشد. و آنكس كه به او نادان شود، پس لازم مى آيد كه به او اشاره نمايد، و آنكس كه به او اشاره نمايد، او را بناچار محدود و معين خواهد كرد. و آنكس كه او را محدود كند، پس او را مانند عدد بحساب و شمارش آورده است. و آنكس كه مى گويد خداوند در چيست؟ او را جزو چيزى ديگر قرار داده و آنكس كه مى گويد خداوند بر چيست؟ پس بعضى از مكانها را از وجود او خالى دانسته است.
حال آنكه خداوند جاويدانى است نه آنكه بدليل حادثه اى تازه پيدا شده است. او موجودى است كه نمى توان او را به عدم نسبت داد. با هر چيزى است نه به طور مداوم، و غير از هر چيزى است نه جدا از آن. فاعلى است كه فعلى از او ناشى مى شود. اما نه اينكه از حالى به حالى ديگر انتقال مى يابد. و نه به اين معنا كه وسيله است. خداوند بينا است آنگاه كه اين آفريده ها هستى نيافته بود. و منفرد و يكتاست و بيش از هر پيشى او تنها و يكتا بوده، يكتا بوده بيش از آنكه چيزى حالت سكون يافته باشد كه با آن قرين باشد. و از نبودن چيزى هم گرفتار ترس از تنهائى نبوده است.
خلق را آفريد بى آنكه انديشه و فكرى مادى در خلق آن به كار برده باشد. و تجربه اى هم به شكل آزمايش در ايجاد هستى بكار نگرفته است. و در خود نيز جنبشى هم ايجاد نكرده است. و هيچكس هم در كار او همت نگماشته كه در اينكار نگرانى ايجاد شود. اشياء را از نيستى به هستى آورد بوقت خودش، و هستى را از نيستى پديد آورد. ميان اشكال گوناگون آنها الفت ايجاد كرد و نهاد هر شيئى را ثابت كرد. و نهادها را لازمه هر شيئى قرار داد. در حالى كه به همه اين احوال آگاه و دانا بود، بيش از خلق آنها، و به حدود هر شيئى و آغاز و انتهاى آنها احاطه كامل داشت و به چيزهايى كه بهم پيوسته بودند، آشنائى كامل داشت و جزء و كل و اطراف هر چيزى را مى شناخت.
پس، جوهاى بى انتها را شكافت، و پيرامون آن را باز كرد. باز كرد بالاى فضاى هوا و جاى خالى را خلق كرد. پس در آنها تلاطم موجهاى آب و مداوم جارى ساخت در حالى كه بسيارى آنها روى هم غلطان بودند. آنگاه آن آب را بر پشت باد تندى كه صدائى بلند داشت هموار كرد، آنگاه به باد فرمان داد تا آن آب را از هر طرف باز گردانيد و آن را استوار نگاه داشت. باد را در بالاى آب نگاه داشت و آنجا كه آن آب را قرار داد، هو در زير آن باد در حركت بود و از بالاى آن آب ريخته شده و در حركت بود. آنگاه باد ديگرى را آفريد و جاى وزيدن آن را عقيم گردانيد تا در كار حركت موج باشد. و آن را چنان كرد تا پيوسته همراه حركت آب باشد. آنگاه وزيدن آن را تند كرد و مركز آن را نامعلوم ساخت تا كسى به مبدا آن نتواند پى ببرد. آنگاه آن را به حركت آورد و موجب برهم زدن آن شد و فرمان داد تا امواج را برانگيزاند. آنگاه آن باد هم آب را مانند آن كس كه مشك ميزند آن را بهم ميزند. و باد بر آن آب به سرعت وزيدن آغاز كند. چنانكه گوئى در جائى خالى و گشاده در حال وزيدن است. آنگونه كه آغاز و انتهايش بهم مى رسند و سكوتش را به جنبش مى آورد. تا كوهى از آب بالا آيد و بخشى از آ
ن كه متراكم است برهم جمع شوند و كف بر لب آورند. آنگاه خداوند آن كفها را در فضائى گشاده و خالى بالا آيند، و بعد هفت آسمان را از آن كفها پديد آورد، و زير آن آسمانها موجهائى قرار داد تا از ريزش مانع شوند و بالاى آنها سقفى را كه در حفاظ و بلند است، بدون ستونها قرار داد كه آسمانها بى هيچ ميخى و پايه اى نگاهداشته مى شوند و منظم و مرتب هستند. سپس آسمانها را به زيور ستاره ها و تابسش نورها آراست و در آنها چراغهاى درخشان خورشيد و ماه قرار داد كه در حركتند، در حالى كه آنها در فلكى در حال چرخش و در فلكى متحرك مى باشند.
سپس ميان آسمانهاى بلند را گشاده كرد و به همه گونه از فرشتگان آكنده گرديد. برخى از فرشتگان در حال سجود و عده اى در حال ركوع و عده اى ركوع نمى كنند و برپا نمى ايستند. گروهى در صف هستند و از جاى خود خارج نمى شوند و عده اى تسبيح گو هستند كه در اينكار خسته نمى گردند، نه خواب به چشمان آنها آيد و نه از بيهودگى كارى خلاف كنند و نه دچار سستى شوند و نه از روى غفلت چيزى را بدست فراموشى دهند. گروهى نيز از اين فرشتگان، امين وحى خداوند هستند و براى كلام بر دهان پيامبران مى نهند و براى رساندن فرمان خدا در رفت و آمد هستند. گروهى از اين فرشتگان نگاهبان بندگان و دربان بهشت هستند. گروهى ديگر بر طبقات زيرين زمين گام مى نهند و گردش اينان از طبقات بالاى آسمانها مى گذرد، و اعضاء اينان از اطراف و اكناف جهان بيرون رفته و شانه هاى آنها همطراز عرش الهى است چشمهاى آنان در برابر نورهاى خيره كننده جلال خداوند افكنده است و بر اثر نهايت بندگى زير عرش خدا را به بالهاى عجز و ناتوانى درهم پيچانده اند. حجابهاى عزت و پرده هاى قدرت خداوند بين آنها و گروه فرشتگان پائين تر آويخته شده، به طورى كه هرگز در عالم خيال پروردگارشان را به شكلى
نخواهند يافت، و اوصاف مخلوق را بر او جارى نكنند، و او را به سجده اى و مكانى محدود نكنند، و با مثالها و مانندها هرگز به او اشاره اى نكنند.
خلقت حضرت آدم (ع) پس از آنكه خداوند جهان و آسمانها و زمين را بيافريد آنگاه از هر يك از زمينهاى نرم و درشت و خوش گياه شوره زار خاكى برگرفت، سپس به ابر رحمت فرمود تا چهل شبانه روز پياپى بر آن خاك ببارد تا پاك شود. آنگاه آن را رطوبتى داد تا اينكه چسبنده شود و عناصر چهارگانه با هم يكى شوند. از اين خاك صورتى صورتگرى كرد كه داراى اطراف و اعضاء و بند و پيوند بود آفريد. آنگاه نم آن را گرفت تا بهم چسبد، سپس قسمتهاى نرم و سخت براى آن قرار داد تا از هم نپاشند و آن را تا زمانى معين كه آماده براى پذيرفتن و قبول روح باشد بحال خود واگذاشت. آنگاه خداوند آن صورت را آينه تجلى خويش قرار داد و از روح خوش در آن دميد و سپس انسانى ساخت كه داراى انديشه باشد كه به نيروى آب در اشياء قدرت دخل و تصرف داشته باشد. اعضائى مانند دست و پا و چشم و گوش و غير آنها كه بوسيله آنها بتواند در كارها مورد استفاده قرار گيرد، و نيروى تميز حق از ناحق، چشيدنيها، بوئيدنيها، جنسها و رنگها را به او داد. سرشت و ذات را به رنگهاى گوناگون مانند سپيدى استخوان، سرخى خون، سياهى و اشباهى كه با هم مانوس هستند و حالاتى كه با هم مانوس نيستند و حالاتى كه
جدا از يكديگرند، همچنين از غم و پريشانى، سرور و خوشحالى، خواب و بيدارى، سيرى، گرسنگى، خداوند، تمام اينها را به او داد،
آنگاه به ملائك و فرشتگان دستور داد و آن را امانتا نزد آنها گذاشت و عبارت بود از فرود آوردن سر تعظيم در مقابل او و سجده بر آدم ابوالبشر. فرمود اى فرشتگان آدم را از راه احترام سجده كنيد. فرشتگان امر خداوند را اطاعت كردند، و آدم را سجده كردند. در ميان آنان ابليس سركشى كرد و بدبختى بر او چيره شد و طينت خود را از آتش دانست و خود را از گل برتر تصور كرد و خود را گرفت و آدم را گذاشت. بخاطر اين سركشى سزاوار خشم خداوند شد. بخاطر آن و آزمون بنى آدم و وفاى به عهد كه در سجده نكردن ابليس به او داده شده بود، خداوند او را مهلتى داد و فرمود تو تا روزى معين از مهلت دادگان هستى.
پس خداوند سبحان آدم را در بهشت كه وسائل عيش و شادى در آن برايش فراهم بود، ساكن ساخت و او را از عداوت و شيطنت شيطان ترسانيد. شيطان بر مقام او رشك آورد و با سوگند دروغ او را فريب داد. او يقين را به شك فروخت. از اراده به سستى گرائيد و شادى اش به ترس و عزتش به پشيمانى مبدل شد. آنگاه خداوند آدمى را فرصت توبه بخشيد. كلمه حق و رحمت را به او تلقين فرمود. بازگشت به بهشت را به او وعده كرد. او را به سراى اندوه كه جايگاه توالد و تناسل فرزندانش بود فرود آورد.