دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

ماگدولین یا زیر سایه درخت زیزفون

ماگدولین یا زیر سایه درخت زیزفون

نویسنده: آلفونس کار
مترجم: محسن فارسی
ناشر: گوتنبرگ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 214
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1339 - دوره چاپ: 2 

کمیاب - کیفیت : در حد نو ؛ عطف چسب خوردگی دارد ، نوشته تقدیمی دارد 

 

مروری بر کتاب

مصور

داستان کتاب "ماگدولین" روایت ماجراهای قهرمانی به نام استفن را ارائه می‌دهد. استفن ، به تصمیم برای فرار از ازدواجی که پدرش به او تحمیل می‌کند ، خانه خانوادگی خود را ترک کرده و به حومه‌ی شهر پناه می‌برد. او در آنجا یک اتاق از آقای مولر ، که علاقه‌مند به گل‌ها است، اجاره می‌کند. در این مکان ، استفن عاشق مگدولین ، دختر دوم آقای مولر می‌شود.

داستان این کتاب نه تنها داستان عشق استفن و مگدلین را روایت می‌کند، بلکه از شعر و طبیعت به عنوان عناصر مهم در آثار آلفونس کار واژه می‌گیرد. در این داستان ، طبیعت همه‌چیز را بر اساس حقوق خود اداره می‌کند و مفهوم اتصال عمیق انسان به طبیعت به تأکید اوست. نویسنده نیز در طول داستان ایده‌های فلسفی و هنری خود را به مخاطبان توضیح می‌دهد و مخاطب را به فکر و تأمل در مسائل اصولی و انسانی می‌اندازد.

از استفن به ماگدولین

ماگدولین ، آیا واقعا مرا به درود گفتی و به دیگری پیوستی ، یا آنچه دیدم خواب و خیال بود؟ چگونه دلت آمد که حتی از یک کلمه وداع و یا عبارت شفقت آمیز و تسلی بخش از من دریغ کنی؟

اوه ، اگر اکنون چهره ی غمگین و چشمان اشک آلود مرا ببینی بی گمان بر حالم رقت می آوری و افسوس می خوری. من هرگز تصور نمی کردم که اینقدر بدبخت باشم.

ماگدولین ، تو را دوست دارم. به من رحم کن و این قلب رنج دیده و محنت زده را بیش از این میازار ، تو خودت بهتر میدانی که در این مدت چه سختی ها کشیدم و با چه محرومیت هایی رو به رو شدم تا توانستم سر و صورتی به زندگیم بدهم و زمینه را برای تأمین خودم و تو آماده بسازم. تو مال منی و آنچه دور و برت قرار دارد مرا به نظرت می آورد ، این آفتاب گرم پرتوش را به روی هر دوی ما تابیده. من اگر دستم برسد آندزد فرومایه ای را که تو را از من ربود بی دریغ می کشم. زیرا گوهری را از چنگ من ربود که آن را با خون دل و اشک دیده و آه و حسرت تهیه کرده بودم. و همچنین اگر بتوانم تو را هم می کشم ای ماگدولین برای اینکه تو زندگی و سعادت مرا سلب کردی و روزگارم را تیره و تباه ساختی.

آری ، من تو را به قتل می رسانم تا بر پیکر مرده و بیروحت دست یابم ، آن وقت باخیالی آسوده دور از چشم اغیار لب های آتشینم را بر لب های سردت می گذارم و آنقدر بر آنها بوسه می زنم تا جسدی بیجان بشوم و در کنارت بیفتم!!

آه ماگدولین! مرا ببخش و به من رحم کن و برای رضای خدا جواب نامه ام را بده و مرهمی بر دل ریش و دردناکم بگذار.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات