- موجودی: موجود
- مدل: 193718 - 22/6
- وزن: 0.30kg
ماکار چودرا
نویسنده: ماکسیم گورکی
مترجم: علی کسمائی
ناشر: البرز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 56
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1355 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : صفحات نو ، جلد کتاب زدگی و خاک گرفتگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
اولین بار نام ماکسیم گورکی با این داستان معرفی شد. اولین داستانی که ماکسیم گورکی در 25 سالگی در تفلیس نوشت. بعدها فیلمی با الهام از این داستان گورکی در شوروی ساخته شد که گفته شده ۶۴ میلیون نفر آن را دیدند.
داستان با سخنان یک پیرمرد دنیادیده کولی در شبی غریب و پاییزی شروع میشود. او با کسی حرف میزند که مهمانش شده. از دنیایی میگوید که مردم عجیبی دارد:
«با وجود اینکه اینقدر زمین گل و گشاد است، جمع میشوند و توی هم میپیچند و همدیگر را پایمال میکنند.»
او میگوید آدمهایی را که سراسر زندگی کار میکنند و سفر نمیروند و چیزی از دنیا نمیفهمند، درک نمیکند: «فکر میکنید کسی به شما نیاز دارد؟ شما نه نان هستید و نه عصا که کسی به شما نیازمند باشد.»
این پیرمرد با سال های زیادی تجربه و گشتوگذار و حالی که از زندگی برده، داستانی را برای مهمانش میگوید درباره مرد جوانی که هیچچیز او را از پا درنیاورد تا زمانی که آزادیاش را فدای عشق کرد.
داستان کوتاه «ماکار چودرا» در واقع ، داستان مرد جوان کولی است به نام «زابار لایکو» (در ترجمه فارسی، زوبار) که شجاع، جسور و جذاب است. خوشآواز و خوشقیافه که زنان و دختران زیادی را به دام عشقش میاندازد. خوب ویولن مینوازد و خوب هم حرف میزند. پرجنبوجوش، فعال و بامرام آنقدر که همه مردان کولی در مجارستان، بوهم، اسلوونی و اطراف دریای سیاه به جسارت و چابکسواریاش غبطه میخوردند.
اما او به دلیل دیگری این همه محبوب و شناختهشده است. اگر زبار از مادیانی خوشش میآمد، حتی با دهها سرباز و محافظ، آن را به چنگ میآورد. کسی تندروتر و چابکتر از او در تاختوتاز و سواری نبود و به گرد پایش نمیرسید. اسبهایش را خودش انتخاب میکرد، میربود و بعد از مدتی که دلش را میزد، سراغ ماجراجویی برای دزدیدن اسب بعدی میرفت.