دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است

نویسنده: فردریک بکمن
مترجم: نیلوفر خوش زبان 
ناشر: نون 
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 400
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 6

 

مروری بر کتاب

مامان تو کلانتری آمد دنبالشان. پیدا بود خیلی عصبانی است، اما کنترلش را از دست نداد و با خون‌سردی برخورد کرد، حتی صدایش را هم بالا نبرد، چون مامان دقیقاً همان چیزی است که مامان‌بزرگ نیست. السا قبل از آنکه کمربند ایمنی‌اش را ببندد خوابش برد. وقتی به بزرگراه رسیدند، السا در میاماس بود.

میاماس قلمروی پادشاهی مخفیانۀ السا و مامان‌بزرگ است. یکی از شش قلمرو در «سرزمین نیمه‌بیداری». مامان‌بزرگ این سرزمین را وقتی ابداع کرد که السا خیلی کوچک بود و مادر و پدرش تازه طلاق گرفته بودند و السا از خوابیدن می‌ترسید، چون تو اینترنت در مورد بچه‌هایی خوانده بود که توی خواب مرده بودند. مامان‌بزرگ خوب بلد است از خودش داستان دربیاورد. پس وقتی پدر از آپارتمانشان اثاث‌کشی کرد و رفت و همه خسته و افسرده بودند، السا هر شب یواشکی از در جلویی خانه خارج می‌شد و با پاهای برهنه بدوبدو به خانۀ مامان‌بزرگ می‌رفت، بعد دو تایی می‌خزیدند تو کمد بزرگی که هر روز بزرگ‌تر می‌شد، و چشم‌هایشان را نصفه‌ونیمه می‌بستند و سفرشان را شروع می‌کردند.

چون برای رسیدن به سرزمین نیمه‌بیداری لازم نیست چشم‌ها را کامل ببندید. این تقریباً مهم‌ترین نکته است. باید نیمه‌خواب باشید. و در آن ثانیه‌های آخر، وقتی چشم‌هایتان کم‌کم بسته می‌شوند، وقتی مرز میان آنچه تصور می‌کنید و آنچه می‌دانید را مِه فرا می‌گیرد، درست همان لحظه، سفر شما آغاز می‌شود. سوار بر پشت حیوانات ابری به سوی سرزمین نیمه‌بیداری حرکت می‌کنید، چون این تنها راه رسیدن به آنجا است. حیوانات ابری از در بالکن خانۀ مامان‌بزرگ وارد اتاق می‌شوند و او و السا را سوار می‌کنند و اوج می‌گیرند، بالاتر و بالاتر، تا جایی که السا همۀ موجودات جادویی را که در سرزمین نیمه‌بیداری زندگی می‌کنند می‌بیند: اِنفانت‌ها۹، حسرت‌خورها۱۰، نووین۱۱، وورس‌ها۱۲، فرشته‌های برفی، شاهزاده‌خانم‌ها و شوالیه‌ها. حیوانات ابری بر فراز جنگل‌های تاریک و بی‌انتها پرواز می‌کنند، جایی که گُرگ‌دل۱۳ و باقی هیولاها زندگی می‌کنند، بعد آرام فرود می‌آیند، در میان رنگ‌های شاد و کورکننده و بادهای ملایم از دروازه‌های شهر می‌گذرند و به میاماس پا می‌گذارند.

مادربزرگ همان فردی است که خاطرات کودکی اغلب ما به او گره خورده است ؛ از دور هم جمع شدن‌های خانوادگی تا داستان‌هایی که شب‌ها برایمان قبل خواب می‌خواند و ما را با دنیای جادویی قصه‌ها آشنا می‌کرد تا محبت‌های همیشگی. لذت حضور مادربزرگ برای عده‌ای آن‌چنان شیرین است که مادربزرگ تبدیل به قهرمان زندگی‌شان می‌شوند و بعد از مرگ او هنوز می‌توان حضورش را در زندگی حس کرد.

داستان این کتاب در انگلیس رخ می‌دهد. دختر هفت‌ساله‌ای به نام السا که رابطه خیلی نزدیکی با مادربزرگش دارد، شخصیت اصلی این داستان است. السا احساس می‌کند که به عنوان یک دختر ۷ ساله مسئولیت‌های سنگینی در زندگی ‌دارد. از مادربزرگش مراقبت می‌کند، کتاب می‌خواند، مدام به ویکی‌پدیا سر می‌زند و غلط‌های دستوری دیگران را اصلاح می‌کند. او دختری کاملا خاص و متفاوت است. مادربزرگ السا، زنی هفتاد و هفت ساله است که او نیز کاملا متفاوت است و از دید دیگران یک دیوانه تمام عیار است. در طول داستان مادربزرگ، السا را وارد ماجراجویی‌های جدیدی می‌کند.

فردریک بکمن در کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است داستانی از یک مادربزرگ و نوه‌ی متفاوت را روایت می‌کند.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات