- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 180051 - 89/6
- وزن: 0.50kg
ماجرای دادشاه
نویسنده: عظیم شه بخش
ناشر: نوید شیراز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 280
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1373 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : درحد نو ~ نو
مروری بر کتاب
پژوهشی در تاریخ معاصر بلوچستان
دادشاه بلوچ ، یك روستایی ساكن بلوچستان بود كه بین سال های 1321 تا 1336 علیه حكومت پهلوی دوم سر به طغیان گذاشت و آوازه اش بخصوص بعد از کشتن چند مستشار آمریکایی از مرزهای محلی فراتر رفت. خاستگاه شورش او ستم خوانین محلی بود که سرانجام پس از قریب به 15 سال با همدستی همان ها و دستور شخص محمدرضا پهلوی به کمینگاه کشیده شده و به قتل رسید. در حالیکه هنوز هم مخالفانش همسو با تبلیغات حکومت وقت او را تقبیح می کنند، اکثریت عامه و روشنفکران بلوچ و چه بسا کشور او را به دلیل جسارت خاص و شورش علیه ستم از نامدارترین چهرههای ملی در تاریخ معاصر میدانند.
در اوایل سال ۱۳۳۶ خورشیدی، مأمورین آمریکایی و ایرانی برنامه اصل چهار توسط دادشاه کشتهشدند و همینعامل، باعث افزایش فشار ایالات متحده آمریکا بر دولت ایران شد تا کار دادشاه را یکسره کند. 《کویین کارول》(رئیس اداره برنامه اصل چهار کرمان)، 《آنیتا کارول》(همسر کویین کارول)، 《برستیل ویلسون》(مشاور حوزه عمران)، 《محسن شمس》(معاون ایرانی ویلسون) و 《هراند خاکچیان》(رانندهی خودرو و از اتباع ایران) هنگام عبور از «تنگ سرحه» همگی به دست دادشاه و یارانش به قتل رسیدند.
سالها حکومت پهلوی در پی دستگیری دادشاه بود ولی او و گروه اندکش که حداکثر به چهلنفر میرسیدند، با اتخاذ تاکتیکهای رزمی ویژه، قدرت فراوان در راهپیمایی در مناطق سختگذر و آشنایی کافی به تیراندازی میگریختند. جنگ و گریز و فرار به پاکستان و آنسوی خلیج فارس و دریای عمان از دیگر شگردهای دادشاه بود. دولت مرکزی قضیه دادشاه را تا زمان کشتهشدن مأموران آمریکایی و ایرانی برنامهی اصل چهار توسط گروه او به طور جدی دنبال نمیکرد، اما قضیهی فوق، منجر به واکنش شدید دولت مرکزی شد و دولت ایالات متحده آمریکا هم از رژیم شاه میخواست دادشاه دستگیر شود. جدا از مسئله فوق، حامیان دادشاه، با تفنگ برنو(تکتیرانداز)، هواپیمای حامل رئیس ستاد ژاندارمری را سرنگون کرده و او را کشتهبودند و این دو حادثه، در دستگیری وی نقش بارزی داشت.
هر چند ابعاد مختلف ماجرای دادشاه درهم تنیده اند و تفكیك شان ساده نیست، اما برای بررسی جامعش به ناچار باید چهار بعد و لایه مختلف زیر را در نظر گرفت: بعد خانوادگی، بعد تاریخی ، بعد سیاسی؛ و در نهایت بعد افسانه ای ماجرا. در بعد خانوادگی با جدال دادشاه و پسرعمه اش "شكر" سر کاشتن چند اصله خرما روبرو می شویم. شکر مادرش " زرملك" و پدرش از طایفه ای دیگر است که تحت تاثیر تحریک کننده ای به نام عبدالنبی است.
عبدالنبی از طرف مادر هم طایفه دادشاه، پدرش از طایفه ملکهای فنوج و پدرزنش "نوری" كدخدای آبادی مجاور (بن گر) است و سودای رقابت با کمال، پدر دادشاه بر سر جایگاه یعنی كوتوالی او (نمایندگی خان قصبه اش بنت) در نیلگ را به سر دارد. عبدالنبی فردی جاه طلب ولی فاقد روحیه جنگاوری است. در مقابل، كمال كدخدای آبادی "دن بید" آدمی كاردان است و اهل رزم، از این رو طبعا مورد توجه خان حوزه اش است.
حال نظری به پیشینه تاریخی ماجرا بیفکنیم: علیرغم رویه دو قرن اخیر که حاکمیت بلوچستان در اختیار ضابطین (خوانین) منصوبه فرمانفرمای قاجاری کرمان و در مقطعی انگلیس بوده است، قلعه بنت تا مدت ها خالی از خان بوده است؛ در حالی كه در همسایگی اش خان های شیرانی (نارویی) در فنوج (نیكشهر) و خان های میرلاشاری در لاشار به شدت با همدیگر در رقابت بوده اند. این رقابت سر فتح بنت نیز هست كه هر دو در آن ناموفق مانده اند. همین خالی ماندن رازآلود این قلعه هاله ای افسانه ای به نوبه خود دور این ماجرا می پیچد.
حسین خان شیرانی خان گِه (نیكشهر) برای فتح بنت به یك وصلت تابوشكنانه تن می دهد؛ یعنی ازدواج خواهرش "گراناز" دختر محمدعلی خان نارویی با "میرحاجی" كه از طایفه "رئیس سلیمانی" بنت است. ثمره ازدواج میرحاجی و گراناز پنج پسر است كه به دلیل اعمال نفوذ حسین خان نام فامیلی خود را برخلاف رویه بلوچ نه از پدر كه از مادر گرفته و شیرانی خوانده می شوند. عزل بی هنگام حسین خان توسط فرمانفرمای كرمان از خانی گه نقشه فتح بنت را ناموفق گذاشته و میدان برای لاشاری ها خالی می گذارد كه بنت را فتح و گراناز را نامراد می گذارند.
مدتی بعد باز ورق در گه به نفع شیرانی ها برگشته و فرزندان میرحاجی نیز که اکنون بزرگ شده اند طی جدالی خونین قلعه بنت را از رقیب می گیرند. بنتی ها "اسلام خان" فرزند وسطی میرحاجی را به عنوان خان برگزیده و از او حمایت می كنند، در مقابل دو برادر ارشدش یعنی صاحب و نقدی كینه برادر را به دل گرفته و فتنه افروزی را آغاز می كنند، تا آن جا كه اسلام خان ناچار می شود عطای قلعه قدیمی معروف به هشت طاقی را به لقایش بخشیده و خود قلعه ای جدید در محله شیخان بنت بنا كرده و محل حكومتش قرار دهد. این جرقه اختلافی است كه یكی دو نسل بعد ما را به ماجرای دادشاه می كشاند.
اسلام خان برای تحكیم پایه های خانی اش فرستاد دنبال عشایر مطرح محل كه یكی شان كمال پدر دادشاه بود. كمال لانك بند (هم پیمان) و كوتوال اسلام خان در نیلگ شد. دادشاه فرزند دوم كمال، در سال 1297 به دنیا می اید كه گویا مصادف با شنبه شانزدهم برج عقرب بوده و طبق باور های محلی چنین نوزادی یا بسیار شوم بخت و یا شدیدا بلند آوازه می شود.
برای همین قدیمی ها چنین نوزادی از ارتفاع پرتاب می كردند تا اگر زنده بماند خیال شان راحت می شود طفل بلنده آوازه خواهد شد و در صورت مردنش او را در واقع از زندگی همراه با شقاوت و شوم بختی خلاص كرده اند. پدر دادشاه به چنین رویه ای عمل نمی كند و این عنصری دیگر از ابعاد افسانه ای ماجرا را رقم می زند. دو سال پس از تولدش اسلام خان حین آماده شدن برای جنگیدن با دوست محمد خان باركزهی در اردوگاه خودش ترور می شود (1299). عاملین ترور اسلام خان اگرچه دو بلوچ مومدانی بودند ولی تحریك و فتنه گری برادران خودش در پشت صحنه واضح بود.