- موجودی: موجود
- مدل: 175458 - 31/1
- وزن: 0.40kg
ما نباید بمیریم رویاها بی مادر می شوند
نویسنده: سیدعلی صالحی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 312
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
بايد زنده بمانيم. هنوز هم باران هست. راه، رؤيا، روشنايى هست. شب فقط استعاره است، شب هرگز دشمنِ كسى نبوده است. ما در ستايشِ زنده ماندن به شادمانى رسيدهايم. امتحان كن، شعر… خوب است، اميد است، رضايت است، آزادى است.
من برايت از شعر مىنويسم، شعر مىنويسم، از شفا مىنويسم، شفا مىنويسم. تكليفِ ما رعايتِ رؤياهاست. زندگى در شفا ادامه دارد، عشق ادامه دارد، اميد ادامه دارد. من هم يكى از ميانِ شما، يكى از شما، از همين بسيارانِ بىدريغام. بسيارانى در من زيسته و من در بسيارانى زندگى كردهام. ما زنده مىمانيم، ما بايد زنده بمانيم. شعر… خوب است، باران خوب است، بوسه خوب است؛ بوسيدنِ بىپايانِ در تو شدن، با تو شدن، از تو شدن.
كشفِ حلول، كلمه، خوشى، خوبى، آرامش، آغوشِ آدمى. خورشيدهاى بىشمارى در چشمهاى ما مخفى ماندهاند، ما طلوع خواهيم كرد. صبح نزدِ من است. من نزدِ توام، تو نزدِ زندگى. ما نبايد بميريم، رؤياها بىمادر مىشوند.
عشق… خوب است. من آن روز آمدم شما را به ادامهى روشنِ راه دعوت كردم، گفتم عشق خوب است. و شعر اجازه نمىدهد اندوهِ ديگران را تحمل كنيم، شعر اجازه نمىدهد بىتفاوت از كنار تاريكىها بگذريم. من به فهمِ فانوس ايمان دارم. قرار بود من همراهِ بودا زاده شوم، اما مادرانِ مُقَرَب يادشان رفت اسم سادهى مرا در دفترِ رسولان بنويسند، قرار بود باران باشم، درخت انار، آب، بوتهى گُل سرخ…، اما شاعرانِ كُهن به سرزمينِ هيلانيا اشاره كردند. هنوز نوبتِ ميلادِ من نرسيده بود. من گفتم اميد خوب است، و اعتماد، و علاقهى بىسؤال، و دانايىِ بىدليل، سرشار شدن از شادمانى، رفتن به خوابِ رؤيا، و رسيدن به رضايتِ روشنايى، تا طلوعِ كاملِ پرنده.
انسان… مبارك است، انسان خيلى مبارك است. او مىداند بُريدن تمرينِ خاستن است. او كه به زانو در نمىآيد، خردمند خواهد زيست. انسان خوب است، من خوبىها را مىبوسم، لمسِ انسان را بو مىكنم. عزيز است عطرِ آدمى. ما نبايد بميريم، رؤياها بىمادر مىشوند.
ما بايد زنده بمانيم. ما هرگز از عيشِ آب و عادت فانوس فراموش نمىشويم. ما حتى به وقتِ وداع، با شادمانى از اين كالبدِ كُهن جدا خواهيم شد. ما ادامهى روشنِ راهيم. شعر خوب است، بوسه خوب است، باران خوب است، لذت خوب است. شعر…. خواهرِ من است. من نخستين كاشفِ بوسهام. من باران را ديدهام، من لذتِ تنفسِ گياه را شنيدهام.
انسانِ من، انسانِ شفا، فرستاده، نور، ارديبهشت، كلمه، كلمهى من. منِ كلمه مىگويد: از پيدا شدن در خوابِ جانور پرهيز كن تا شنيده شوى. شعر…. خوب است. شعر… آدمى را از درد به دوا دعوت مىكند، از درد به نجات، از درد به آرامش، به آهستگى، به انگيزه. ما راهى نداريم جز به ياد آوردنِ رنگها، عطرها، علاقهها، آوازها، رؤياها. زندگى… خوب است، و بلوغ، و بخشيدن. زنهار اى عزيز، نوشتنِ دنيا، دستِ آدمى را مىگيرد، وحشت را از واژهها مىگيرد.
و انسان به خانهى خود بازخواهد گشت. او سفير صبحهاى بارانى است. او فرستادهى شفانويسِ ارديبهشت است. او شاعر است. او مىگويد شعر بخوانيد، شفا خواهيد يافت. شعر بخوانيد، درها گشوده خواهد شد، او مىگويد ما نبايد بميريم، رؤياها بىمادر مىشوند.
از تاريكى نترسيد، تاريكى… اشاره است، تاريكى ترس ندارد. تاريكى استعاره است. خوابهاى ما خُرّم از گندم است، دستهاى ما بوى نان مىدهند. به خود اعتماد كنيد، از نو زاده خواهيد شد. شعر…. فرصتِ تكثيرِ فهميدن است. نگاه كنيد، صداى روح مىآيد از واژه، واژه مىداند انسان امانتِ آرامش است. تماشا كنيد، ما به زندگى برمىگرديم. پايدارى در پردههاى شعر، ما را به شفا خواهد رساند. شعر بخوانيد، باران خواهد آمد، تشنگى تمام خواهد شد. شعر دعاىِ دانايىِ آدمىست. امتحان كنيد، در شعر زيستن، تخيلِ انسان را معطر مىكند. انسان پيروز است، انسانِ صلح، انسانِ اميد، انسانِ عشق.
به شادمانى رسيدن، به رضايت. به رؤياى مشترك رسيدن، ديدن، بوسيدن، بزرگ شدن. ديگر هيچ ديگرى در اين دايره نيست. ديگران… تكثير بىپايانِ تواند، تو… در آينههاى روشن بلوغ، در ترانههاى آرامِ تماشا. تو نه پيامبرِ ديگرانى، نه پيروِ ديگران. حضور… حضورِ شعر، حضورِ شفا…! شعر… شفاست، شعر فرصتِ شفاست. به يادآر: انسان پيروز است، انسان فرستاده است، فرستادهى شفانويسِ ارديبهشت است. پس ما نمىميريم. ما نبايد بميريم. راه، راه، راهِ روشنِ رؤياها…!
از نان تازه ی فطیر
تا پیاله ی آبی... که مشترک،
از کلمه تا سینوس
جبر، هندسه، مثلثات،
ما با هم بودیم
گاهی از نمره یک تا نفتون
گاهی از نفتون تا بی بیان
از هی هی دویدن
تا فرض هرچه حروف،
حتی به وقت گریه های بلند.
فهرست
• یک وقت خبر آمد، که رفت!
• همان
• دیوار
• در ستایش ستمگران
• در حیرتم از شما
• ای وای، ای وای!
• زرنیخ و اضطراب
• وضعیت
• ماجرا
• و...