- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 152071 - 7/6
- وزن: 1.50kg
لعل روان
نویسنده: محمد بقائی ماکان
ناشر: اقبال
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 610
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
شرح و بررسی تطبیقی غزل های اقبال لاهوری
«لعل روان» در شرح و بررسی تطبیقی غزلهای اقبال لاهوری، تلاش مولف محترم بر این بوده است که پاره ای از غزلیات اقبال را که از دشواری خاصی برخوردار هستند چه به لحاظ معنایی و چه به لحاظ مفهومی شرح و تفسیر نماید تا از این طریق خواننده غزلیات هم از ساختار صوری اشعار وهم بنیان های فکری و مفهومی اقبال آگاه گردد و به شناختی جامع از این متفکر پر نفوذ و مشهور نائل آید.این کتاب در شرح ۱۹۷ غزل اقبال است که اغلب این غزل ها از دو کتاب زبور عجم و می باقی اقبال انتخاب و گزینش شده است.
شصت و پنج سال پيش كه اقبال به جاودانگي پيوست، نام و نشاني از وي در ايران نبود و جزو افرادي معدود كه تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمي كرد، كسي نمي دانست كه فرزانه اي به نام محمد اقبال لاهوري با سرودن نه هزار بيت شعر حكيمانه فارسي، آتش فرو مرده ادب فارسي را كه مي رفت در شبه قاره بدل به خاكستر بشود بار ديگر شعله ور كرد. آوازه او در جهان، ابعاد مختلف دارد ولي در ايران بيشتر به واسطه شعرش شهرت يافته است. نخستين مقاله اي كه در معرفي اقبال در ايران به چاپ رسيد از دانشمند ايراني سيدمحمدعلي داعي الاسلام بود با عنوان «اقبال و شعر فارسي» كه بسيار مورد توجه بزرگان ادب فارسي قرار گرفت. پس از آن شادروانان سعيد نفيسي و محيط طباطبايي كه با اقبال مكاتبه نيز داشته اند مقالاتي درباره وي نگاشتند. تاريخ نامه هاي اقبال به سعيد نفيسي ۲۶ اوت، و ۱۴ نوامبر ۱۹۳۲ است.
سروده هاي اقبال با معرفي و ستايش بزرگاني نظير بهار، دهخدا، مينوي، معين، حبيب يغمايي، صادق نشأت، صورتگر، خطيبي و ديگران مورد توجه ايرانيان قرار گرفت كه ذكر تفصيلي يكايك آنها از حوصله اين گزارش بيرون است. آثار فارسي اقبال در مدتي اندك كه شايد به بيش از سه دهه نمي رسد، يعني از زماني كه نخستين مقالات درباره وي در مطبوعات ايران به نگارش درمي آيد، و نخستين مجالس سخنراني براي معرفي آثارش تشكيل مي شود از چنان شهرت و محبوبيتي در ايران برخوردار مي گردد كه اقبال در سال هاي پيش از انقلاب معروفيتي همسنگ بزرگترين شاعران زبان فارسي نظير مولوي و حافظ و سعدي مي يابد.
امروز ممكن است در شهرهاي دورافتاده كشور باشند كساني كه سنايي و جامي و فخرالدين عراقي را بعد از گذشت قرن ها به درستي نشناسند و يا اصلا نشناسند، ولي كمتر كسي است كه در ايران، پس از گذشت فقط چند دهه، نداند كه اقبال شاعر و انديشمندي است از مردم پاكستان كه نامش بوي ايران را مي دهد.
چهره هاي مشخصي كه اين رايحه را در پيش از سال ۵۶ در ايران پراكندند و آثاري مستقل در مورد اقبال در قالب تاليف و يا ترجمه پديد آوردند عبارتند از: شادروانان مجتبي مينوي، غلامرضا سعيدي، محمدتقي مقتدري، علي شريعتي، احمد آرام و اميرحسين آريانپور. نخستين اثري كه درباره اقبال، چهار سال پس از فوت وي در ايران به سال ۱۳۲۶ منتشر شد، كتابي است كم ورق از مرحوم محمدتقي مقتدري تحت عنوان «متفكر و شاعر اسلام».
آثاري هم به طور اتفاقي پيش از انقلاب درباره اقبال و آثار وي از برخي محققان و ادب دوستان انتشار يافت كه درواقع نگاهي گذرا و معرفي گونه به شعر اقبال و شيوه تفكر او بوده است كه پديد آورندگانش داعيه اقبال شناسي هم نداشته اند، نظير كتابي كه آقاي اسلامي ندوشن تحت عنوان «ديدن دگرآموز» گرد آوردند، يا مقالاتي كه از شادروانان علي محمد رجايي خراساني و يا غلامحسين يوسفي در مجموعه هايي به چاپ رسيده است.
تمامي اين تلاش هاي پر ارج پيش از انقلاب اسلامي، گرچه تحت عنوان «اقبال شناسي» جاي مي گيرد، ولي مبين ابعاد مختلف شخصيت اقبال نيست. آنچه در اقبال شناسي قبل از انقلاب كاملاً محسوس است توجهي است كه تنها به شعر او، و تا حدي به فلسفه خودي مي شود و محققان ايراني (به استثناي شادروان شريعتي) گام در نهانخانه تفكر اقبال نمي گذارند. ترجمه هايي كه از آثار اقبال صورت مي گيرد بدون توجه به زمينه هاي ذهني و شيوه تفكر اقبال است. ر دهه اخير توجه اهل مطالعه به آثار اقبال كاهش گرفته و مطالعه آثار وي منحصر به افرادي معدود شده است، به طوري كه كمتر ناشري حاضر به سرمايه گذاري در اين حوزه مي شود و اگر ناشري هم به چاپ اين گونه آثار اقدام كند، بيش از هزار نسخه چاپ نمي كند. اين امر سر در عواملي دارد كه مهم ترينش مقالات و نوشته هاي تكراري و كم محتوا درباره اقبال است.
ديگر آنكه در ايران انجمن و مركزي براي گردهمايي و تبادل نظر اقبال شناسان وجود ندارد تا اين نيروهاي پراكنده را منسجم و به درستي هدايت كند. نتيجه آنكه گاه مقالاتي از سوي كساني در مطبوعات چاپ مي شود و كتاب هايي درباره اقبال انتشار مي يابد كه كاملاً مغاير شيوه تفكر او است. گاهي اين فيلسوف و انديشمند بزرگ را چنان مي نمايانند كه تا حد يك شاعر مرثيه سرا تنزل مي دهند.
براي نمونه شخصي كه خود را اقبال شناس مي خواند، در تاريخ ۲۱/۸/۱۳۸۱ در يكي از قديمي ترين روزنامه هاي كشور درباره اقبال مي گويد: «او به آباداني، شوسه بودن راه ها، بهداشتي بودن حمام ها» علاقه داشت. يا ديگري او را به گونه اي تصوير مي كند كه گويي مي خواهد خلق در اين زمان به هيات بايزيد بسطامي درآيند و با روحيه حسام الدين چلپي زندگي كنند. يا ديگري كتابي مي نويسد و اشعار شيخ نصيرالدين دهلوي را از سروده هاي اقبال مي داند و براساس همين تصور نادرست، اقبال را حلولي مي خواند. نوشته هايي از اين دست، به اضافه عدم توجه به اقبال پژوهي واقعي، و موجود نبودن مركزي براي پرداختن به مسائل اقبال شناسي موجب شده است كه تعداد خوانندگان آثار اقبال به حداقل ممكن كاهش يابد. اكنون بسياري از اهل تحقيق هستند كه تاليفاتي در خور توجه درباره اقبال دارند ولي در چاپ اثرشان با مشكلات متعددي مواجه اند