- موجودی: موجود
- مدل: 201250 - 52/3
- وزن: 0.20kg
لطفا کتاب هایم را نخوان!
نویسنده: لودگر لوتکه هاوس
مترجم: علی عبداللهی
ناشر: ثالث
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 94
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1390 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
نامه های نیچه به مادرش
در میان فیلسوفان و متفکران معاصر شاید هیچ کس به اندازه فریدریش نیچه با مادر خود نامه نگاری نداشته است، کتاب «لطفا کتابهایم را نخوان!» گزیده ای از نامههای نیچه به مادرش از خردسالی، کودکی، نوجوانی تا پایان عمر یعنی یکسال پیش از فروپاشی روانیاش است.
در این نامهها او از آثار و دغدغه ها و بیش از همه از رسالت گرانبار خود بر دوشش و مهمتر از آن جزئیات لحظهها و بیماری های گوناگونش نوشته و برای مادرش ارسال کرده است.نکته شگفت آور این نامهها آن است که نیچه مردمگریز و تنهاییطلب، با وجود جدایی از افراد، هرگز از مادرش جدا نشد و تا آخرین لحظات زندگی او را یگانه کسی می دانست که در این جهان دیوانهخو برای خود دارد.
از سویی قالب صمیمی نامهها، نوعی برداشت دست اول از نویسنده را به مخاطب میدهد، برداشتی فراتر از برداشت فلسفی متعلق به فردی که زیاد اعتقادی به خدا نداشت و همه چیز را در تنهایی جستجو میکرد!
مورخان معتقدند که نیچه زیر دست مادر و خواهرش تربیت شد و این دو شخصیت او را، به درست یا نادرست، ساختند، شخصیتی که از همان سالهای دانش آموزی دور از خانه میزیست و تنهایی همیشگی او در همان سالها رقم خورد. با این حال او در منزویترین لحظاتش نیز به مادرش پناه میآورد و نامههای این مجموعه موید این نکته است.
البته برخلاف تصور عامه که میپندارند نامه های نیچه به مادرش بایستی سرشار از مهرورزی باشد، و در نتیجه کمتنش و بی فراز و فرود اما به واقع چنین نیست. نیچه در این نامه ها فقط تقاضای «کالباس، کیک خوشمزه و لباس» نمی کند و صرفاً نمی خواهد مادر عزیزش، لباسهای کهنه و نشسته او را بدوزد و بشورد و با پست برایش بفرستد، بلکه به روشنی به آثارش، دغدغهها و بیش از همه علایق فلسفی و بیماریهایش میپردازد.
به اعتقاد بسیاری نامه های نیچه به مادرش، گزارش زندگی و تفکر پرفراز و نشیب اوست و میتوان در آن پیشگویی نیچه نسبت به اقبال آیندگان به وی و حتی هشدار دستکاریهای الیزابت – خواهرش - در آثارش را دید...
مادر عزیز!
مطمئنام تعجب خواهی کرد از اینکه دوباره دارم برایت نامه مینویسم. امروز بعد از اینکه نامهی قبلیام را به پست دادم، بلافصله نامهی قشنگ تو رسید. از رسیدن آن خیلی خوشحالم و ممنون از تو. به عمه سلام زیاد برسان و بگو اگر جور شد یکشنبه بعد میآیم. ازمن خواستهای فهرست چیزهایی که لازم دارم برایت بفرستم. همهی کم و کسریها را در این نامه مینویسم:
عینک. قیچی. جوهر. تخته آشپزخانه. دفتر . چکمه. کفش خانه. سنجاق ته گرد. پودر شکلات. کتری. دفتر اوکتاو (قظع بزرگ). (قس. نامهی 1و2)
فقط در صورت امکان یک پیانو از هنلن اجاره کن، چون خیلی مشتاقم دوباره پیانو بزنم. بعد هم ساعت مچی و کفش خانهام را برایم بفرست. تا حالا که به من خوش گذشته . فکر میکردم پفورتا جایی بسیار سختتر از این باشد. با این همه راحتی نامبورگ با اینجا قابل مقایسه نیست.
کلاسهای اینجا هم خیلی سختگیرانه تر از آنجاست. اما من هر وقت دلم بخواهد از خواب برمیخیزم و چون همیشه ساعت پنج صبح بیدار میشوم همان موقع هم برایت نامه مینویسم. غیر از این وقت نمیکنم. دوباره بیشتر از این برایت خواهم نوشت. فعلا فقط این خرت وپرتها را برایم بفرست.
با سلامهای صمیمانه به همهی کسانی که به یادم هستند.
فریتس تو
دانش آموز شبانه روزی
****
ونیز. 14 ژوئن 1884
مادر عزیز من!
اینجا روزها به سرعت برق می گذرند و چون سه ماه آتی را گذاشتهام برای تجدیدنظر در پیچیده ترین و سنجیده ترین امور (مسائل معرفت نظری)، از تو پوزش میخواهم، نیست زمانی که در گرماگرم این روزها با سکوتی تمام عیار غرق تاًمل شوم و دلم نخواهد یک صفحه نامه هم برایت بنویسم.
برای این که حالت را از این بابت مکدر نکرده باشم، همین حالا چند خطی به خواهرم نوشتم.
حالا خودتان ببینید با این اوصاف، لحظهای می توانید با من سرکنید!
****
نیزا. 30 ژانویه 1888
مادر عزیزم! فکر می کنم امروز دوباره دارد هوا روشنتر و بهتر میشود. دیروز، اگر درست خاطرم باشد، نامه ای غمگین برای تبریک تولدت نوشتم. نیمه جان بودم و خسته از همه جور درد و رنج. آسمان را هم ابرهای ضخیم برفی رنگ پوشانده بود. فکر میکنم اگر زمستانها در شمال زندگی می کردم، همیشه همچین احساسی میداشتم: چون آدم کله گندهی افسرده حال و سوداییای هستم، پس بیشتر از دیگران هم به پرتو خورشید، از هر نوعش نیاز دارم. با پوزش!
مخلوق پیر تو