دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

لحظه عاشق شدن

لحظه عاشق شدن

نویسنده: ثریا منصور بیگی
ناشر: کتاب پارسه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 358
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1

کیفیت : در حد نو

 

مروری بر کتاب

آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی
میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
میرسد روزی که شبها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .

وارد سالن دانشکده شدم،کسی داخل سالن نبود.نگاهی به ساعتم انداختم،پنج دقیقه از وقت کلاسم گذشته بود.با سرعت از پله ها بالا می رفتم که یه پله مونده بود به آخر،احساس کردم با کسی برخورد کردم.
برگه ها از دستم روی زمین رها شد.

با حالتی عصبانی به بالا نگاه کردم،قلبم به شدت به تپش افتاد،زبونم بند اومد.ابروهای خوش فرم و چشم های سیاه نیمه خمارش چهره شو خشن جلوه می داد،خشن ولی فوق العاده جذاب!

خم شد،برگه ها رو از روی زمین جمع کرد.اونا رو به من داد و با لبخندی که بر لب داشت نگاهی بهم انداخت و گفت: ببخشید خانوم،سرم پایین بود،داشتم ساعت مچیمو تنظیم می کردم،به خاطر همین متوجه شما نشدم.

برگه ها رو ازش گرفتم و گفتم:مهم نیست،خودتونو ناراحت نکنید. اولین بار بود که برق یه نگاه تا این حد به دلم می نشست!اولین بار بود که از نگاه کردن به چشمای یه مرد غریبه قلبم به تپشدر می اومد.تا حالا توی دانشکده ندیده بودمش.یعنی از دانشجوای همین دانشکده اس؟

نمی دونم،شایدم یکی از استادای دانشکده فنی باشه.همینطور افکار و سوالات جورواجور به مغزم هجوم می اوردن.یه دفعه به خودم اومدم.حسابی دیرم شده بود.

به سرعت خودمو به کلاس رسوندم.در کلاسباز بود،چند ضربه به در زدم.استاد که در حال مطالعه صفحه ای از کتاب بود،با اون موهای جو گندمی و چهره همیشه عبوسش نگاهی از زیر عینکش به من انداخت و گفت:

خانم راد،لطفا دفعه دیگه با تاخیر وارد کلاس نشید.روی صندلی کنار دوستم مینا نشستم.مینا آهسته توی گوشم گفت:چرا اینقدر دیر اومدی؟

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات