- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 135030 - 63/4
- وزن: 0.20kg
لب بر تیغ
نویسنده: حسین سناپور
ناشر: چشمه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 164
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
رمان دارای 24 فصل است و مبتنی بر کنش شخصیتها و تیپهایی است که گروه گروهند و دایرهوار حول محور آنها میچرخیم و پس از خواندن رفتارها و عکسالعمل هر کدام، به گروه بعدی میرسیم. تلاقی آدمهای هر گروه به تدریج آشکار می شود و در پایان کتاب، آنهایی که باید رو در رو با هم درگیر و مواجه شوند، به جان هم میافتند.
رمان را راوی دانای کل تعریف میکند و خود را موظف میداند که بیشتر با دقت در کنش آدمها، قصه بگوید. گاهی با بیان مستقیم گفتوگوها و گاهی با توصیف رفتار و بیان غیرمستقیمِ گفتوگوها، شکل داستانگویی را از فرم سنتی به فرمی مدرن تغییر میدهد. این کار باعث میشود تا خواننده صرفا با خواندن گفتگوهای مطول دچار ملال و سردرگمی نشود.
به سمانه گفت بلند شوند و راه بروند. سمانه گفت همان جا خوب است. بعد سمانه جسته و گریخته شنید که آرام آرام از ژاپن و پول در آوردن و خریدن یک مغازهی موتور فروشی و خانهیی بیرون از آن محله گفت و حیاطی بیسرخر، که هرچهقدر خواست کنار حوضش بنشیند وضعیفهیی نباشد و غرغر کند که نامحرم آب حوض را با پاهاش کثیف کرد و بلند نمیشود برود توی چهاردیواری خودش.
محتوای داستان میان دو گونهی اجتماعی و جنایی در کش و قوس است. هر چند به ظاهر با یک رمان عشق-جنایی طرفیم، اما فرم اثر چنان با وسواس پرداخت میشود که مضمون را به دنبال خود میکشد و از درغلتیدن در وادی ابتذال و پیش پا افتادگی میگریزد.
نویسنده برای دادن اطلاعات لازم به خواننده، اصلاً عجله نمیکند و در هر فصل ذره ذره و بجا، آنچه ضروری است را بیرون میریزد. حتی میتوان ارائهی این خرده اطلاعات را در تکمیل پازل معماگونهی داستان، در اواخر رمان نیز ملاحظه کرد و به شکلی عمیقتر با شخصیتها آشنا شد. این شیوه، نشان از تسلط کافی نویسنده بر ساختار کلی رمان و اجزاء آن دارد و میداند که کجا و به چه میزان، چه بگوید و چه چیزهایی را پنهان کند.
... همینقدر حق داشت. بقیهاش خواب و خیال بود. آن محبتها به او نشده بود. به یک منشی حسابی شده بود که لیسانس دفترداریاش را از دانشگاه آزاد گرفته بود و خانوادهاش مرده بودند و معتاد نبودند و جیرهخوار او نبودند. آن دست و دلبازیها و محبتهای سیروس و سمانه برای کسی بود که مجبور نبود مادرش را جای خالهاش معرفی کند و برای مادرِ نمردهاش توی سبزوار گوری دست و پا کند.
جملات و توصیفها موجز است و تکه تکه، که باید با دقت و بدون حواسپرتی خوانده شود. درخواست نویسنده از خوانندگان برای تمرکز بر روند داستان و شناخت آدمها از طریق کنشها و حرفها، در ابتدای هر فصل کاملا مشهود است. نوع جملهبندیها و پس و پیش کردن جملهی پیرو و پایه، و نقطهگذاریهای نابهنگام، هرچند در بعضی جاها با سکته همراه است، اما نمیگذارد خواندن متن را سرسری بگیریم و یا به عمد، اسامی و رابطهها را به راحتی فراموش کنیم.