- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 168679 - 52/1
- وزن: 0.30kg
قیام افسران خراسان
نویسنده: ابوالحسن تفرشیان
ناشر: اطلس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 208
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1367 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
مصور
در روزگار جنگ جهانی دوم و اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ شوروی، تعدادی افسر ارتش ایران که از طرفداران کمونیست بودهاند به تحریک سرگردی به اسم علیاکبر اسکندانی تصمیم به قیام مسلحانه میگیرند. در یک کتابی که الان اسمش یادم نیست خواندم که این قیام به تحریک شوروی بوده... این قیام در ۲۵ مرداد ۱۳۲۴ توسط ۱۹ نفر نظامی شروع و در بعدازظهر ۲۹ مرداد با کشته شدن اسکندانی به پایان رسید!.
این کتاب خاطرات یکی از این افسران حاضر در به اصطلاح خودشان قیام افسران خراسان است.خاطرات این افسر به اسم « ابوالحسن تفرشیان » شامل قیام ، آوارگی بعد از قیام تا حضور در فرقهی دمکرات آذربایجان، همکاری با کُردهای بارزانی تا زندانی شدن در عراق و... میباشد. سه نفر در سه کتاب مجزا به شرح این رویداد پرداختهاند: ابوالحسن تفرشیان، احمد شفایی، و علیاصغر احسانی.
...در واقع نخستین کسی که مرا به سمت عقاید چپ و حزب توده ترغیب میکرد، برادرم بود. برادرم بر خلاف من که جثه نحیفی داشتم، جوان قوی و پرقدرتی بود. او در مدرسه نظام اصفهان درس میخواند و همانجا دیپلم گرفت و به دانشکده افسری رفت. پس از سقوط رضاشاه و آمدن متفقین به ایران، برادرم بارها به دلایل مختلف با نیروهای خارجی درگیر شده بود و حتی در مواردی کارش به زد و خورد کشیده بود.
یک شب برادرم همراه با نامزدش با درشکه از یکی از خیابانهای جلفای اصفهان عبور میکردند. ماشینی که از روبرو میآمد با سرعت بسیار از کنار آنها گذشت و سرعت آن به حدی بود که نزدیک بود تصادفی پیش بیاید. برادرم و نامزدش از درشکه پیاده میشوند و میبینند یک افسر انگلیسی و یک افسر آمریکایی که هر دو به شدت مست بودهاند، در ماشین نشستهاند. آنها نه تنها عذر نمیخواهند، بلکه با حالتی طلبکار و پرخاشگر از ماشین پیاده میشوند و تازه بعد که چشمشان به نامزد برادرم میافتد، میخواهند او را هم با خود ببرند. برادرم با آنها درگیر میشود و کار به تیراندازی میکشد و هر دو افسر تیر میخورند.
برادرم محاکمه شد، اما محاکمه در پایان به نفع برادرم تمام شد، اما یک درجهاش را گرفتند و یک سال هم محکوم به زندان شد. شش ماه از زندان را در اصفهان و شش ماه دیگر را در تهران بود. همبند او که از اعضای حزب توده بود، مطبوعات و نشریات چپی در اختیار برادرم میگذاشت و او به این ترتیب برای اولین بار در زندان با اندیشههای چپ آشنا شد. پس از اینکه برادرم به خراسان رفت، مرتب برای من نامه مینوشت. یادم هست برادرم در آخرین نامهاش که آن را درست روز قبل از عزیمتش از مشهد همراه یک گروه انقلابی پست کرده بود، برایم نوشته بود که «برادر عزیزم، ما فردا برای آزاد ساختن کشور قیام میکنیم!»
برادرم و جمعی از افسران دیگر از مشهد به سمت قوچان و از آنجا به سمت گنبد کاووس حرکت کردند و در مسیر خود تمام پادگانها و دژبانیها را خلع سلاح کردند. رهبری این گروه به عهده سرگرد اسکندانی بود و از افراد دیگری که در این قیام شرکت داشتند و بعدها معروف شدند و خاطراتشان را نوشتند میتوان از ابوالحسن تفرشیان، احمد شفائی و علیاصغر احسانی نام برد. علیاصغر احسانی برایم تعریف کرد که او افسر مافوق برادرم و اولین کسی بوده که برادرم را برای پیوستن به این حرکت تبلیغ کردهاست.
احسانی برایم تعریف کرد که برادرم و اسکندانی در جیپی نشسته بودند که پیشاپیش کاروان حرکت میکرده و وقتی این جیپ را به رگبار میبندند، اسکندانی و برادرم درجا کشته میشوند. خیلی از افرادی که در ماشینهای پشتی نشسته بودند، توانستند از این درگیری جان سالم به در ببرند....
در تابستان سال ۱۳۲۴ سرهنگ عبدالرضا آذر به اتفاق سرگرد علی اکبر اسکندانی که هر دو عضو سازمان افسران حزب توده ایران بودند، تصمیم به قیام مسلحانه علیه رژیم گرفتند و به همراه گروهی از همفکرانشان در ترکمن صحرا قیام کردند. ولی این حرکت که به قیام افسران خراسان شهرت یافت و به سرعت سرکوب شد، حساسیت فراوانی برانگیخت. عدهای از افسران مبارز به فرمان ستاد ارتش به کرمان تبعید شدند. طرح دستگیری روزبه نیز ریخته شد اما روزبه که در مرخصی یک ماهه به سر میبرد، به جای بازگشت به خدمت، مخفی شد و از بازداشت نجات یافت. محمد پورهرمزان یکی از طراحان نقشه قیام و از شرکت کنندگان در آن بود.
شرکت کنندگان در قیام، در گنبد قابوس مورد حمله نیروهای پلیس و ژاندارمری قرار گرفتند و بسیاری از آنان در نبرد مسلحانه از پای در آمدند. پورهرمزان از جمله معدود افسرانی بود که توانست با جنگ و گریز از مهلکه، جان سالم به در برد. پورهرمزان غیاباً محکوم به اعدام شد. بدین جهت در سال ۱۳۲۶ مخفیانه از کشور بیرون رفت و بدین سان دوران طولانی مهاجرت سیاسی اش آغاز گردید.
نقطه اوج فعالیت افسران در سال ۱۳۲۴ بود و قیام افسران خراسان بود. افسران تودهای و از جمله اسکندانی و سرهنگ آذر که چندان امیدی به پیروزی سیاسی حزب توده برای گرفتن قدرت نداشتند به این نتیجه رسیدند که «حزب توده یک حزب انقلابی است، باید انقلابی عمل کنیم و حزب را به دنبال خود بکشیم.» نظامیان معتقد به این بودند که همزمان با تخلیه ایران به وسیله قوای بیگانه، مردم آمادگی قیام دارند. درباره اطلاع حزب توده از این قیام گزارشهای ضد و نقیضی بیان شدهاست، اما استراتژی کلی حزب با این جریان چندان همخوانی و موافقت نداشت.
شب ۲۴ مرداد ۱۳۲۴ قیام افسران لشکر ۸ خراسان آغاز شد و به شکست انجامید. این قیام و سرکوب آن مشکلی برای حزب پیش آورد: با انتساب این قیام به افسران حزب توده، حزب تحت فشار قرار گرفت و بسیاری از فعالیتهای آنان متوقف گردید.
قیام افسران خراسان، سازمان نظامی حزب توده را نیز در وضعیت دشواری قرار داد. قیام آنها، هیئت حاکمه و ستاد ارتش به ریاست سرلشکر ارفع را متوجه نفوذ حزب توده در ارتش ساخت. همین امر منجر به دستگیری چهل تن از افسران شاخه نظامی حزب شد و تعداد افسران باقی مانده به حدود بیست نفر رسید.
پس از اعلام تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان در شهریور ۱۳۲۴ افسران باقی مانده از قیام خراسان و تعدادی دیگر از افسران سازمان نظامی برای آموزش نظامیان به این فرقه پیوستند و این امر باز منجر به تحریک ارتش و رکن دوم و شدت عمل مقابل سازمان افسران و خود حزب گردید.