- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 45910 - 34/3
- وزن: 1.00kg
- UPC: 128
قیام آذربایجان و ستارخان
نویسنده: اسماعیل امیرخیزی
ناشر: تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 630
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1339 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
مصور
این کتاب ؛ دسترسی به یکی از مآخذ کمیاب تاریخی را آسان کرده است. آگاهیهای ارزندهای که نویسنده از محاصره تبریز، فعالیت مجاهدان مشروطهخواه و رویدادهای زندگی ستارخان؛ سردار ملی، به دست میدهد، روشنگر بسیاری از نکاتی است که در سالهای پر آشوب مشروطیت روی داد. اسماعیل امیرخیزی، هم رزم و دوست نزدیک ستارخان، شرحی مفصل و تاریخی با ارزش از زندگی و کارهای دلیرانه سردار ملی؛ ستارخان، است. این کتاب را باید یکی از منابع مهم عصر مشروطیت دانست.
روز بیست و چهارم جمادیالاول سال 1326 هجری قمری، نیروهای قزاق به فرماندهی لیاخوف روسی و به دستور محمدعلی شاه قاجار، مجلس شورا را به توپ بستند و با دستگیری رهبران مشروطیت، زمام امور را به محمدعلی شاه مستبد سپردند. اما مشروطهخواهان تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان دست به پایداری زدند و آذربایجان را تبدیل به کانون مخالفت با شاه و دربار کردند. شاه، شاهزاده عینالدوله را با سربازان زیر فرمانش برای محاصره تبریز اعزام کرد، اما نیروهای دولتی کاری از پیش نبردند. این شکست به قوای روس بهانهای داد تا تبریز را در 8 ربیعالثانی اشغال کنند.
چندی بعد در 26 جمادیالثانی 1327 تهران به دست مشروطهخواهان افتاد و محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد. ستارخان و باقرخان به تهران فراخوانده شدند و به پاس پایداری آنها در دفاع از مشروطیت، لقب سردار و سالار ملی به آن دو داده شد. اما دولت مشروطه اندکی بعد خواستار خلع سلاح افراد غیر نظامی و نیروهای همراه ستارخان شد. آنها در برابر خواسته دولت مستوفیالممالک مقاومت کردند. دولت دست به اقدام نظامی زد. کار به درگیری رو در رو میان نیروهای ستارخان (نزدیک به 300 نفری که همراه او در پارک اتابک اقامت داشتند) و قوای دولتی کشید. بر اثر این درگیری بود که ستارخان مجروح شد و از آن پس تا پایان عمر در انزوای خود بهسر برد.
اهمیت کتاب امیرخیزی در آن است که او از نزدیکان و یاران ستارخان بود و هنگامی که سردار ملی به تهران آمد، او را همراهی کرد. حتی هنگام محاصره پارک اتابک و ماجرای خلع سلاح پیرامونیان ستارخان، در آنجا حضور داشت. امیرخیزی در فصل «داستان جنگ پارک»، مینویسد که او متوجه غوغایی شده بود که به ضرر ستارخان جریان داشت. به همین دلیل از او خواست که به مجاهدان مسلح پارک نپیوندد. اما ستارخان بر اثر پا فشاری برخی از اطرافیانش به یاری مجاهدان پارک رفت و از آن پس اتفاقی رخ داد که شایسته خدمات و رنجهای سردار ملی نبود.
امیرخیزی مینویسد که جنگ دو ساعت و نیم طول کشید تا آن که سربازان دولتی به فرماندهی یپرم خان وارد پارک شدند. سپس ماجرای زخمی شدن ستارخان را میآورد. نویسنده فصلهای کتاب خود را با سالهای سربرآوردن ستارخان در تبریز و ماجرای زندان رفتن او آغاز میکند. فرار ستارخان از زندان و محبوبیت روزافزون او در میان تودههای مردم، از دیگر قسمتهای این فصل است. امیرخیزی تاکید میکند که خود را به دست روایتهای اغراقآمیزی که از سالهای جوانی و عیاری ستارخان نقل کردهاند، نخواهد سپرد و روایتهایی را مینویسد که با حقیقت سازگارتر است.
امیرخیزی برشجاعت، عزم و اراده، حقشناسی و میهندوستی ستارخان تاکید میورزد و مینویسد که ستارخان «ایران را تا حد پرستش دوست میداشت و به استقلال آن از دل و جان علاقهمند بود» . همینها زمینه پیوستن ستارخان را به آزادیخواهان مشروطه فراهم کرد و او را برانگیخت تا رو در روی مستبدان بایستد. روشن است که برشمردن وقایع آذربایجان بدون توجه به آنچه در تهران میگذشت، امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که امیرخیزی بسیاری از تلگرافها و اعلامیههایی را که مربوط به حوادث پیش و پس از کودتای محمدعلی شاه است، میآورد و یادآوری می کند که هر چند مقصود او نگارش رویدادهای آذربایجان در روزگار مشروطیت است، اما چون حوادث تهران، به ویژه رویداد به توپ بستن مجلس، با آنچه که در آذربایجان میگذشت ارتباط ناگسستنی دارد، از بازگویی وقایع تهران ناگزیر است. از این رو کتاب امیرخیزی از حد یک زندگینامه فراتر میرود و در شمار تاریخهای عصر مشروطیت قرار میگیرد.
از بخش هشتم کتاب است که چهره ستارخان درخشش بیشتری میگیرد. در این زمان مجلس شورای ملی در تهران بمباران شده بود و آزادیخواهان تبریز به پایداری خود در برابرمستبدان ادامه میدادند. عزل مخبرالسلطنه از ایالت آذربایجان و فرستادن عینالدوله به تبریز، بر شدت درگیریها افزوده بود. در یک سو ستارخان و باقرخان قرار داشتند و در سوی دیگر رحیمخان و طرفداران استبداد. امیرخیزی مینویسد که عینالدوله نفوذ بسیاری در میان ایلات و خوانین عشایر آذربایجان داشت؛ از همین رو دولت امیدوار بود که بتواند از نفوذ او استفاده کند و بر ستارخان و مشروطهخواهان چیره شود.
فصل دوازدهم کتاب، شرح دقیق درگیری نیروهای دولتی به فرماندهی عینالدوله با مشروطهخواهان تبریز و شکست آنان است. فصل دیگر به بیدادگریهای صمدخان شجاعالدوله و ستمی که او با غارتگریها و کشتارهای خود بر مردم آذربایجان روا میداشت، اختصاص دارد. صمدخان دستورات خود را از عینالدوله میگرفت، از همین رو جنگهای او با مشروطهخواهان فصل مهمی از حوادث آن روزها را میسازد.
امیرخیزی ضمن شرح نبردها و درگیریهای دولتیان با ستارخان و همرزمانش، از حوادث دیگر ایران غافل نمیماند و به بازگویی رخدادهایی میپردازد که سرانجام به خلع محمدعلی شاه انجامید. نویسنده، این فصل کتاب را با ماجرای کشته شدن «باسکرویل»، آموزگار آمریکایی که در تبریز اقامت داشت و در درگیریهای نظامی کشته شد، به پایان میبرد. در فصل چهاردهم اندکی از جریانات تاریخی و نبردهای مشروطهخواهان تبریز فاصله میگیرد و به شرح مراسم یادبود پنجاهمین سال درگذشت باسکرویل میپردازد.
در فصلهای پس از آن، رویدادها به جایی کشیده میشود که قوای روس به تبریز سرازیر میشوند و این شهر را اشغال میکنند. مجاهدان مشروطهخواه ناگزیر دست از جنگ میکشند. امیرخیزی در اینجا فرصت مییابد تا به تحولات سیاسی ایران در آن ایام و حوادثی که در تهران میگذشت، بپردازد. در فصل بیستم کتاب، مقدمات رفتن ستارخان و باقرخان به تهران بازگو میشود و در ادامه، دستهبندیهای سیاسی و تشکیل احزاب در تهران که صفبندیهای بعدی را پدید آورد، مورد توجه قرار میگیرد. مقدمات و داستان جنگ پارک اتابک و سرانجام ستارخان و مرگ او در 28 ذیحجه سال 1332، پایانبخش کتاب است.
امیرخیزی در نقل جزییات و آوردن اسناد و مدارک، دقیق و پایبند به سنت تاریخنگاری مستند است. او هر چند دیدگاه خود را درباره سیر حوادث با خواننده در میان میگذارد و حتی میکوشد تا درباره نقش کسانی همانند سید حسن تقیزاده در شکلگیری حوادث و روابط او با ستارخان، داوری کند اما تاکید بیشتر او بر نقل بیکم و کاست رویدادهاست. تا بدان حد که میتوان او را تاریخنگاری بیطرف دانست که روایتی مستند و باریکبینانه از رخدادها بهدست داده است.
نویسنده با زمینه و چگونگی شکلگیری رویدادها آشناست و خود از نزدیک درگیر بسیاری از حوادث بوده است. روایت او از واقعه پارک اتابک، دست اول و بسیار مهم است. امیرخیزی همه حوادث را نوشته است و تصویری آگاهیبخش از ماجرای پارک و دخالت ستارخان بهدست داده است. از این رو کتاب او منبعی است که در تاریخنگاری مشروطیت نمیتوان آن را نادیده گرفت.
فهرست
فصل اول: ستار قره داغی یا ستارخان سردار ملی در سال های قبل از مشروطیت
فصل دوم: ستارخان در صف آزادیخواهان
فصل سوم: فرار رحیم خان چلبیان لو از تهران
فصل چهارم: مراجعت امام جمعه و مجتهد به تبریز
فصل پنجم: محمدعلی شاه در باغشاه
فصل ششم: جلسه حضرات علما یا ظاهر شدن رازهای نهانی در منزل حاجی میرزا حسن آقا و نتایج وخیمه آن
فصل هفتم: توپ بستن مجلس شورای اسلامی
فصل هشتم: آغاز جنگ تبریز
فصل نهم: عزل مخبرالسلطنه و نصب عین الدوله
فصل دهم: اذان
فصل یازدهم: هیئت اردبیل
فصل دوازدهم: ورود شاهزاده عین الدوله به تبریز
و ...