قلعه سفید ؛ متن کامل

قلعه سفید

نویسنده: اورهان پاموک
مترجم : ارسلان فصیحی
ناشر: ققنوس
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 232
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1

مروری بر کتاب

در قرن هفدهم راهزنان ترك ، جواني ونيزي را اسير مي كنند و به استانبول مي آورند.  او كه مدعي است از علم نجوم، فيزيك و نقاشي سر رشته دارد ، برده استادي ترك مي شود. برده دار عزم مي كند از برده خود درباره ونيز و علوم غربي چيزها فرا گيرد. اين دو ارباب و برده ، به قصد شناخت و فهميدن و فهماندن همديگر، در خانه هاي تاريك و خالي  مشرف به خليج در دو سوي ميزي مقابل هم مي نشينند و به گفتگو مي پردازند ؛ سوار بر مركب حكايت ها و ماجراهايي كه نقل مي كنند  به ساختن و ابداع  سلاحي باور نكردني مي رسند و آخر با اين پرسش روبه رو مي شوند كه:
«  من چرا منم؟»

... از ونیز به سمت ناپل حرکت می‌کردیم که سرو کله‌ی کشتی‌های جنگی ترک پیدا شد. روی هم رفته سه کشتی بودیم اما کشتی‌های جنگی آن‌ها که از سمت مِه نمایان می‌شدند، ظاهراً تمامی نداشتند. خودمان را باختیم. ناگهان ترس و آشفتگی سرتاسر کشتی ما را در بر‌گرفت و پاروزن‌ها که بیش‌ترشان ترک و مراکشی بودند، از خوشحالی فریاد کشیدند. مانند دو کشتی دیگر، کشتی ما سینه‌اش را به سمت خشکی و رو به غرب چرخاند اما برخلاف آن‌ها نتوانستیم سرعت بگیریم.

ناخدایمان از ترس این‌که مبادا اسیر شود، این جرأت را در خودش نمی‌دید که دستور دهد اسیران به زور شلاق پارو بزنند. سال‌ها بعد، بیش‌تر اوقات به این لحظه‌ی ترس ناخدا فکر کردم و همین موضوع تمام زندگیم را دگرگون کرد. اما حالا به نظرم می‌رسد اگر ناخدای ما یک‌مرتبه بر ترسش غلبه نکرده بود، در آن صورت زندگیم دستخوش تغییر می‌شد.

بسیاری از افراد، بر این باورند که زندگی‌ هیچ کسی از پیش تعیین شده‌ نیست و این‌که در اصل، همه‌ی سرگذشت‌ها زنجیره‌ای از حوادث هستند و حتی آن‌هایی که تصور می‌کنند در برهه‌ای از زندگی‌شان به گذشته برمی‌گردند و آن اتفاقاتی را به‌خاطر که به‌طور تصادفی یک‌بار برایشان افتاده می‌آورند و ناگزیر در‌می‌یابند که بسیاری از آن حوادث، امر اجتناب ناپذیری بوده است. حالا من به آن لحظه رسیده‌ام. حالا که بر سر میز قدیمی نشسته‌ام و با تصویری از رنگ کشتی‌های ترک و مانند اشباحی در میان مِه مشغول نوشتن کتابم هستم و به نظرم می‌رسد این لحظه بهترین زمان برای نقل این داستان باشد.