- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 174594 - 1/4
- وزن: 0.60kg
قلعه
نویسنده: مشا سلیموویچ
مترجم: اصغر نیک سیرت
ناشر: ابتکار نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 530
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1384 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
نمی توانم بگویم در هوچینا، آن سرزمین دوردست در روسیه، چه گذشت. نه به این خاطر که به یاد ندارم، بلکه نمی خواهم به یاد بیاورم. صحبت درباره کشتار دهشتناک، دلهره بشری و وحشیگری های دو طرف ارزشی ندارد. نه افسوس خوردن برای آنها و نه گرامیداشت خاطره شان به یادآوری شان نمی ارزد. بهترین کار فراموشی است تا هرچه زشتی است در خاطره آدم ها بمیرد، تا کودکان سرودهای انتقام نخوانند...
قلعه نام رمانی است به قلم مشا سلیموویچ که از معدود فاتحان قله ادبیات داستانی در اروپای شرقی بشمار می رود.سلیموویچ که پیشتر رمان درویش و مرگ او به زبان فارسی ترجمه شده بود در مصاحبه ای می گوید: من در درویش و مرگ بن بست ها و اسارت های انسان را به مخاطب معرفی می کنم و راه نجات از این بن بست ها را در کتاب قلعه به او نشان می دهم.
آدم های رمان «قلعه»، در شبکه پیچیده و تودرتویی از روابط و شرایط متغیر بسر می برند، آنها مدام در تلاشند تا از آیین اطاعت و سکوت تخطی نکنند و سعی بر این دارند که راز و رمز کلمات و نگاه ها، و لبخندها را دریابند، آدم های داستان می دانند که لبخند همیشه به معنای خوش آمد نیست و یکی از معانی آن می تواند مرگ باشد، مرگی ساکت و سریع در لحظه یی که نمی دانی...
سلیموویچ آثار متعددی دارد که در اغلب آن ها به مشکل های اساسی جامعه و یا به عبارتی مشکلات سیاسی اجتماعی جامعه، رابطه مردم با حکومت و نقد حکومت ها به طور عام می پردازد. نمونه بارز نوع نگاه سلیموویچ به حاکمیت ها در کتاب قلعه مشهود است.
این را می دانستم، خیلی وقت پیش شنیده بودم، در مغازه، در خیابان، در بازار، حواست باشد! مثل یک قانون نهایی، مثل موثرترین سپر در برابر خطرهای بی شمار. بنابراین هر کاری می کنی، هر حرفی می زنی، موقع نگاه کردن، حتی موقع فکر کردن، حواست باشد! از همه چیز بترس و خودت نباش...
قهرمان داستان «احمد شابو» در تردید و ترسی دایمی زندگی می کند. او چیزهایی می داند و به چیزهایی فکر می کند که بر زبان آوردنشان مرگ را برایش به ارمغان می آورد. اما سادگی و صراحتش مانع از آن است که براحتی با قانون همگانی سکوت و بی تفاوتی کنار بیاید. او از شرایط بد و نابسامان خودش و انسانهای دیگر رنج می برد و از مافیای قدرت شهر می ترسد و متنفر است.
صراحت لهجه اش در جایی کار دستش می دهد و باعث می شود شغل اش را از دست بدهد و تا سرحد مرگ از نوکران حاکمان قدرت کتک بخورد، با این حال او هنوز هم نمی تواند یک مترسک بی صدا باشد. «احمد شابو» حتی از ترس ها و تردیدهای خودش رنج می برد و در طول داستان، در مونولوگی طولانی به واکاوی و تحلیل این ترس و تردید می پردازد.
«احمد شابو» (قهرمان داستان) از ترس محیط مسموم و ناسالم اطرافش، خود را در قلعه یی محبوس می کند تا کمتر آسیب ببیند، قلعه یی که از سنگ و سیمان و آهن نیست، بلکه جنس مصالح آن «تنهایی» و «اعتراض» است. او از تنهایی، قلعه یی می سازد تا در پناه آن از خودش محافظت کند. او ترجیح می دهد در فقر و گرفتاری با همسری که دوستش دارد زندگی کند اما به خواسته ها و امیال حیوانی قدرتمداران تن ندهد، پس به ناچار به «قلعه اش» پناه می برد و در سکوت قلعه، ساعتها به فکر فرو می رود و به تحلیل و نقد خود و اطرافیانش می نشیند...