- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 166367 - 66/3
- وزن: 0.30kg
قصه های هانس کریستین آندرسن
نویسنده: هانس کریستین آندرسن
مترجم: اصغر رستگار
ناشر: نقش خورشید
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 300
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1380 - دوره چاپ: 3
کیفیت : نو ؛ لبه عطف کتاب سائیدگی مختصری دارد
مروری بر کتاب
مصور
بیست و پنج داستان
در روزگاران قدیم، شاهزادهای بود که آرزو داشت با یک شاهزاده خانم ازدواج کند. او به امید یافتن چنین همسری به دور تا دور جهان سفر کرد، امّا شاهزاده خانم واقعی را نیافت. تا اینکه در یک روز طوفانی، دختری زیر باران به خانة آنها آمد و ادعا کرد که شاهزاده خانم واقعی است. ملکه برای امتحان شاهزاده خانم و واقعی بودن او، وقت خواب نخودی را زیر بیست تشک قرار داد.
روز بعد، وقتی ملکه جویای حال دخترک شد، دخترک به صورت چیز سفتی در زیر تشک خود اشاره کرد و ملکه فهمید که وی شاهزاده خانم واقعی است، زیرا فقط یک شاهزاده واقعی میتوانست چنین لطافت و ظرافتی داشته باشد شاهزاده نیز با پیدا کردن شاهزاده خانم واقعی وی را به همسری خود در آورد....
هانس کریستیان آندرسن (دوم آوریل ۱۸۰۵ – چهارم اوت ۱۸۷۵) نویسنده معروف اهل دانمارک است که از معروفترین داستانهایش میتوان از پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجهاردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریتفروش و لباس جدید پادشاه نام برد.
در ۱۸۲۹ اولین کتابش گزارش یک پیادهروی منتشر شد. پس از آن بهطور منظم کتابهایی منتشر کرد. در ابتدا کتابهایی که برای بزرگسالان نوشته بود به نظر خودش مهمتر از فانتزیهایش بودند، اما به مرور زمان دریافت که همین داستانهای عامیانه وجوه پایداری از زندگی بشری و شخصیت داستانی را آشکارا و به شکلی مسحورکننده به تصویر میکشند. این امر دو پیآمد داشت.
نخست اینکه دیگر داستانهایش را بهعنوان سرگرمیهایی که مختص کودکان نگاشته شده در نظر نمیگرفت
دوم اینکه بهجای بازگویی قصههای سنتی، نگاشتن داستانهای خود را آغاز کرد. او زمانی گفته که ایدههای داستانهایش مانند بذری کاشتهشده در ذهنش هستند که تنها به بوسهٔ تلألویی از خورشید یا قطرهٔ دارویی نیاز دارند تا بشکفند.
او بهطرز ظریفی مردمی را که دوست میداشت یا از آنها متنفر یود در قالب شخصیتهای داستانهایش ارائه میداد: زنی که از پذیرش عشقش امتناع کرده بود در پری دریایی کوچولو به شاهزادهای احمق بدل میشود، زشتی و خباثتش، یا خیال پردازیهای پدرش برای میراثخواری از یک خانوادهٔ قدرتمند و متمول، در جوجهاردک زشت بازتاب مییابد.
در بهار سال ۱۸۷۲ آندرسن بر اثر افتادن از تخت به شدت صدمه دید. او در ۴ اوت ۱۸۷۵ با درد فراوان در خانهای به نام رولیگد در نزدیکی کپنهاگ که متعلق به دوست صمیمی اش موریتز ملچوار و همسرش بود درگذشت. قبل از مرگش با یک آهنگ ساز دربارهٔ موزیک مراسم تدفینش صحبت کرده بود. آندرسن چنین گفته بود: «بیشتر کسانی که در مراسم تدفین مرا بدرقه خواهند کرد کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدمهای کوچکشان هماهنگ کن».
جسد آندرسن در کپنهاگ به خاک سپرده شد. قبل از مرگش به شهرت جهانی رسیده بود. از طرف دولت دانمارک به عنوان «گنجینه ملّی» حقوقی به او تعلق میگرفت. قبل از مرگش اقدام به ساختن مجسّمهای از او شده بود و بعد از اتمام آن را در شهرداری کپنهاگ قرار دادند.
یکی از منتقدان به نام گئورگ براندس از آندرسن سؤال کرد آیا او روزی داستان زندگی خودش را خواهد نوشت؟ آندرسن جواب داد من قبلاً آن را نوشتهام؛ نام آن جوجه اردک زشت است.زادروز آندرسن روز جهانی کتاب کودک نامگذاری شدهاست.