- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 124954
- وزن: 0.90kg
قصه های برادران گریم
نویسنده: یاکوب گریم , لودویگ گریم , کارل گریم
مترجم: هرمز ریاحی , نسرین طباطبایی , بهزاد برکت
ناشر: فرهنگ نشر نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1064
اندازه کتاب: رقعی گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1399 - نوبت چاپ: پنجم ، ویراست : سوم ، چاپ دوم نشر نو
مروری بر کتاب
و. ه. اودن شاعر انگلیسی تبار امریکایی قصه های برادران گریم را جزو معدود کتاب های بنیادین فرهنگ غرب می داند. برادران گریم سالها با عشق و سختی هایش سفرها کردند تا اصیل ترین روایت را از قصه ها بیابند ؛ آنها قصه ها را بازمانده اسطوره های کهن می دانستند و باور داشتند که می توان بر بستر قصه ها خدایان و پهلوانان اساطیر را بازسازی کرد.
قصهها و افسانههای برادران گریم درختچههای سبزآبی یکی از جشنوارههای دائمی بر بالای قلّۀ دنیاست. آتش جان شریف همنوای دو برادر و راهنمای شبهای آیندگان که با کوششهای بسیار پا گرفت. برادرانی که سالیان بسیار را در کنار هم سپری کردند تا بتوانند قصهها و افسانههایی را که بهصورت شفاهی، نسل به نسل، منتقل میشد روی کاغذ بیاورند و تا همیشه جاودانهشان کنند. برادران گریم سالها با عشق و سختیهایش سفر کردند تا اصیلترین روایت از قصهها را بیابند.
روش کار دقیق، ظرافت و هشیاریِ برادران گریم در تلاش برای رنگ آبروی بشریت و نه برای بزرگنمایی ملت یا کشوری خاص، در تاریخ ادبیات ثبت شد. قصهها به جامۀ زبانهای جهان بهسیر و گشت درآمدند. «قصههای برادران گریم»، فتحباب شناخت فرهنگهای عامه نیز بود. دو برادر با کار منضبط و وفادارانه، انسان آفتابی و انسان هر دم دگرشونده -نه دیگرشونده- را زیباترین بر جهان شمردند. از کالبد سوزانشان که دمادم کاستی میگرفت، نه فقط در گردآوری قصهها و افسانهها بلکه در هر زمینۀ ادبی -زبانشناسی که به آن میپرداختند، بیمرگی را از خاکستری، بهآفتاب زرغبار کشیدند.
آنها قصهها را بازماندهٔ اسطورههای کهن میدانستند و باور داشتند که میتوان بر بستر قصهها خدایان و پهلوانان اساطیر را بازسازی کرد. چه بسیار زنان و مردان پیرسالِ حافظ قصههای پیشینیان که درِ خزانههایی را به روی آنها گشودند تا سرانجام برادران گریم ۲۱۱ قصهای را که در دست شماست گرد آوردند و بین سالهای ۱۸۱۴-۱۸۱۲ منتشر کردند. در این قصهها، گاه کلافی سر در گم به سر انگشت کودکی گشوده میشود و گاه دریایی خروشان به حکم قدرت پیر سالی از خروش میافتد و آرام میگیرد؛ که اشارتی است به این توان بیکرانهٔ انسان: که اگر چشم بگشاید در منتهای خیال واقعیت را میتوان دریافت.
... در روزگاران قدیم درآن زمان که مردم هرچه را آرزو می کردند بی درنگ به دست می آوردند ، پادشاهی زندگی می کرد که چندین دخترزیبا داشت ولی کوچکترین دختر به حدی زیبا بود که خورشید را هم به حیرت وامی داشت.
نزدیک قصرشاه جنگلی انبوه و تیره بود که در وسط آن ، زیرسایه درخت کهنسال زیرفون برکه ای باصفا و زیبا قرار داشت.
یکی از روزها که هوا خیلی گرم بود ، دختر پادشاه به جنگل رفت و کنار آب خنک برکه نشست . سکوت آنجا حوصله اش را سربرد و برای اینکه سرگرم شود شروع کرد به بازی کردن با یک گوی طلایی.
وسط بازی توپ از دستش غلطید ، از روی علفها سرخورد و توی برکه افتاد ...