- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 157715 - 92/7
- وزن: 0.30kg
قدرت
نویسنده: برتراند راسل
مترجم: نجف دریا بندری
ناشر: خوارزمی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 372
اندازه کتاب: رقعی روکشدار - سال انتشار: 1367 - دوره چاپ: 2
کمیاب - کیفیت :
مروری بر کتاب
راسل این کتاب را درباره آنچه در سال ۱۹۳۸ یعنی زمانی که پنج سال از عمر حکومت نازیسم در آلمان میگذشت نوشت. شیوه بحث راسل در این کتاب بیشتر تاریخی است تا تحلیلی و نمونههای تاریخی فراوانی را از چگونگی تراکم و تبلور قدرت و کاربرد آن نقل کردهاست.
راسل قدرت اقتصادی را یک قدرت اصیل نمیداند بلکه میگوید که قدرتی مشتق است. او میگوید که قدرت اقتصادی مد نظرش با آنچه کارل مارکس مطرح کرده بود فرق دارد. منظور او از قدرت اقتصادی موثر بودن پول و کالا در زندگی انسانی است و سپس میافزاید که مارکس و دیگر اقتصاددانان قدیم این نوع قدرت را نوعی قدرت اساسی قلمداد میکردند.
تحلیل برتراند راسل از قدرت اقتصادی متکی بر دو نوع تحلیل است؛ اول؛ تحلیل سرمایه داری زمان خود و دوم؛ تحلیل دولت سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی....
کارل مارکس، اصلی ترین عامل در سرشت بشر را ثروت می دانست و فروید آن را رابطه ی جنسی در نظر می گرفت. راسل اما «قدرت» را این عامل کلیدی می داند. او استدلال می کند که قدرت، هدف غایی انسان است و به شکل ها و نمودهای مختلف، مهم ترین عنصر در شکل گیری و گسترش تمام جوامع است.
راسل که این کتاب را در اواخر دهه ی 1930 و در زمانی می نوشت که اروپا به خاطر ایدئولوژی های افراطی چندپاره شده بود و جهان در آستانه ی جنگ قرار داشت، تصمیم گرفت تا «علمی نوین» را کشف کند تا معنای رویدادهای شوکه کننده ی زمانه و رویدادهای پیش رو را تبیین سازد. نتیجه ی این تصمیم راسل، کتاب قدرت شد؛ اثری ارزشمند که خود راسل آن را یکی از مهم ترین آثارش در نظر می گرفت.
حکایتی از کنفوسیوس:
کنفسویس باشاگردانش از دامنه کوه "تائی"می گذشت،زنی برسرقبری زاری می کرد،کنفسیوس اززن پرسید:" زاری تو مانندکسی می ماند که اندوهی براندوهش اضافه شده باشد."زن گفت آری پدرم وهمسرم راببر کشت واکنون نیز فرزندم راببرکشت.
گفت چرا ازاینجا نمی روی؟
زن گفت: اینجا حکومت ستمگری نیست.
استادگفت: فرزندان من این رابیاد داشته باشید که حکومت ستمگرازببرهولناک تراست.
- جانوران به زیستن و تولید مثل قانع اند و حال آنکه آدمیان میل به گسترش دارند وحدتمایلات آنها تا آنجاست که تخیلاتشان آن راممکن می داند،اگرامکان داشت هرانسان دلش می خواست خدا باشد.
کارسازمان های دینی برطرف کردن ترس های مابعدطبیعه عمیقی است که درنهاد ما سرشته است.درتسلیم شدن به اراده ی الهی نوعی احساس امنیت نهایی وجود دارد.به همین دلیل است که پادشاهانی که حتی حاضرنبودنددربرابر هیچ وجود خاکی سرفرود آورنددربرابردیانت خود خاکساربود...