- موجودی: موجود
- مدل: 201713 - 108/1
- وزن: 0.57kg
فهرس التواریخ
نویسنده: رضا قلی خان هدایت
تصحیح و تحشیه: عبدالحسین نوائی , میرهاشم محدث
ناشر: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 571
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1373 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
فهرس التواريخ کتابی است در زمينۀ تاريخ ايران و جهان اسلام، كه به زبان فارسى روان و به دور از عبارت پردازی هاى مغلق و پيچيده نگاشته شده است.انگيزۀ تألیف، اختلافاتى است كه رضاقلی خان هدایت، در نگارش تاريخ گذشتگان احساس كرده است و لذا به ذهنش خطور كرده كه «وقايع دين و دولت و ملك و ملت و اصناف ملوك و ارباب سلوك از عرب و عجم و ترك و ديلم و رومى و هندى و ساير سلاطين اكناف و اطراف» را به قدر استحضار و اطلاع خويش گردآورى كرده و آن را به نام ناصرالدين شاه قاجار، به رشتۀ تحرير درآورد.
نحو نگارش قسمت اول كتاب، يعنى حوادث تاريخى از اول سال هجرى تا حدود 1056ق، بسيار كوتاه و شتابزده است ولى از سال مذكور، مطالب توسعه و تفصيل بيشترى مييابد، تا آنجا كه در سالهاى حكومت قاجاريه، كار به تفصيل تمام ميانجامد.
به خوبى میتوان دريافت كه قسمت دوم كتاب، در حقيقت تحرير نخست كتاب روضةالصفاى ناصرى است. آشنايان به تاريخ به خوبى ميدانند كه «ميرخواند»، مورخ مشهور عصر تيمورى، حوادث روزگار تاريخ ايران تا زمان خود (ده نهم از قرن نهم) را نوشته و فرزندزادهاش «خوندمير»، جلد هفتم يعنى حوادث پايانى سلسل گوركانى و وقايع و جنگهاى شاه اسماعيل را تا دوسه ماه به مرگ اين پادشاه مانده، ضبط كرده و دفتر تاريخ را به پايان آورده است و رضاقلى خان هدايت، حوادث تاريخى را از آنجا كه او به اتمام رسانده، آغاز كرده و تاريخ قراقويونلو، صفويان، افغانها، افشاريان، زنديان و قاجاريه را بر آن افزوده است و سخن را به شرح حال مشاهير هر روزگار پايان داده و مجموع را در ده جلد به نام روضةالصفاى ناصرى اتمام بخشيده و در حقيقت، قسمت قاجارى اين كتاب، همان مطالب روضةالصفاى ناصرى قسمت قاجاريه است.مقدمه، بعد از ارائ شرح حال نسبتاً جامعى كه مؤلف در كتاب مجمعالصفا از خود به جا گذاشته، به نحو تصحيح كتاب و زحماتى كه در اين راه متحمل شده است، میپردازد. دراين باره بيان میدارد كه توضيحاتى كه خود مؤلف در حاشى نسخ خطى كتاب آورده بود را با رمز «ر.ه»، توضيحات هاشم محدث را با رمز «ها» و توضيحات خويش را بدون نام و نشان در زير صفحات آورده است.در پايان مقدمه، عكس صفح اول از نسخ خطى كتاب آورده شده است.
متن كتاب، بعد از حمد و ستايش خداوند، نعت رسول(ص) و اصفياى برحقّش(ع)، وقايع هر سال را از سال اول هجرى، به صورت بسيار مختصر و كوتاه شروع میكند؛ به گونهاى كه فقط، به يك و يا حداكثر دو واقعه در هرسال اشاره میشود:
سال اول: رسول(ص) از مكه به مدينه هجرت فرمود و عثمان بن مظنون صحابى و ابوامامه اسعدبن زرار انصارى درگذشتند.
سال دوم: كه آن را «سنةالامر بالقتال» ميخوانند، سال وقوع تحويل قبله، عقد ميان على(ع) و فاطمه(س) و غزو بدر است.
سال سوم: غزو احد اتفاق افتاد و حمز سيدالشهداء، عبدالله بنجحش اسدى، مصعب بنعمير، ذكوان انصارى و حنظله بنابيعامر غسيل الملائكه در اين سال به شهادت رسيدند.و همين طور وقايع سالهاى ديگر، يكى پس از ديگرى، بسيار خلاصه و گزيده، بيان میشوند تا اينكه تاريخ سال 1057 مطرح ميگردد. از اين تاريخ به بعد شاهد تفصيل نسبتاً بيشترى در بيان وقايع هستيم.
به عنوان مثال در بيان وقايع سال هزار و صد و چهل و نهم آمده است كه نادرشاه افشار خراسان را به پسر خود رضاقلى و آذربايجان، از حد قپلان كوه تا آرپه چائى و منتهاى داغستان و گرجستان را به برادر خود ابراهيمخان سپرد و خود متوجه تركستان شد. بعد از آن سفيرى به روم فرستاده و با آنها قرارداد مصالحه امضا كرد. مرادخان باباابواب را به دربار آورده و او را در حوالى سيستان به قتل رساند. رضاقلى ميرزا نيز بلخ را تصرف كرده، عازم بخارا شد و بعد از فتح آنجا، به فرمان نادرشاه، ابوالفيض را حاكم آنجا كرد.
وقايع مربوط به دوران قاجار از تفصيل و تشريح بيشترى برخوردارند. در بيان حوادث سال هزار و دويست و شصتم آمده است كه در اين سال محمدشاه قاجار به قصد شكار، عزم جاجرود و كرج كرد و در اين سفر دستور داد تا آب رودخان كرج را براى آبادى بيشتر اطراف تهران و راحتى مردم آن، به سمت اين شهر روانه كنند و مقرر شد مخارج آن را از خزان دولت بپردازند. در اين سال آتشسوزى بزرگى در جنگلهاى گيلان رخ داده و در اصفهان، پس از درگذشت سيد محمدباقر، ملقب به حجةالاسلام، فرزندش، سيد اسدالله از عتبات عاليات مراجعت كرده و بر مسند پدر، به ارشاد و تربيت نفوس پرداخت.
درهمين سال بود كه نواب ملك قاسم ميرزا از حكومت بروجرد معزول شده و نواب الله قلى ميرزا، خواهرزاد شاه و نو نواب حسينقلى خان، به جاى او به حكومت بروجرد رسيده و روان آن شهر میشود كه ظاهراً در اين سفر، به واسط ترغيب و تحريض ملازمان، به امور لهو و لعب پرداخته و اين امر باعث ميگردد كه در نزد شاه متهم و بى عزت گردد.
قسمت اول كه مؤلف در آغاز كتاب آورده و چنين نشان داده كه از خود اوست، به حكم آنكه هيچگونه اشارتى به مؤلف اصلى آن نكرده، اقتباس بلكه انتحالى است از كتاب شاهد صادق تأليف ميرزا محمد صادقبن محمدصالح آزادانى اصفهانى كه در حدود 1056ق در هندوستان نوشته شده و چون تاكنون چاپ و منتشر نشده، هدايت پنداشته است كه هرگز كسى متوجه اين اقتباس عجيب و مفصل نخواهد شد.حتى آنجا كه مؤلف اصلى كتاب در سال 888 به نام و واقع وفات جدش اشاره میكند، مؤلف مطالب را به گونهاى بيان میدارد كه گوئى خود بدين نكته پى برده است.
رضاقلى خان طبرستانى ملقب به لَلَه باشى در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت.در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرارگرفت وبه لقب امیرالشعرائى مفتخر گردید.چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمد شاه وسپس به دربار ناصر الدین شاه راه یافت واز طرف ناصرالدین به ریاست مدرسه دارالفنون رسید.
رضا قلى خان، فرزند محمد هادى ولادتش در شب پانزدهم محرم الحرام درسنه 1215 ق.در تهران واقع گردید والدش از اعیان قریه چارده مضافات دامغان بوده واز اوان شباب ملازمت پیشه نموده و در حضرت محمد شاه قاجارخزانه دار بوده و در دوران فتحعلیشاه نیز این شغل را ادامه داده است.رضاقلى خان بنابه اظهار خود از دوران صغرطبعش به معلومات ومنظومات راغب بوده ودر دبستان به سخن منظوم زبان گشوده است.