- موجودی: موجود
- مدل: 173936 - 67/0
- وزن: 1.30kg
فرهنگ زبان فارسی ؛ الفبایی - قیاسی
نویسنده: مهشید مشیری
ناشر: سروش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1190
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ : 2
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
مهشید مشیری فرهنگنویس، دانشنامهنویس، مترجم و داستان نویس ایرانی است.او که دکترایش را در رشته زبانشناسی از دانشگاه سوربن دریافت کردهاست، نویسنده نخستین فرهنگ الفبایی- قیاسی زبان فارسی است.
روش الفبایی - قیاسی در تدوین فرهنگ ها را نخستین بار پل روبر، ادیب معاصر فرانسوی و مؤسس فرهنگ های معتبر روبر، ابداع و مطرح کرد. در این روش علمی مراد کاهش محدودیت های موجود در مراجعه به فرهنگ های سنتی الفبایی و نیز افزایش نقش آموزشی فرهنگ های زبان است. در فرهنگ های الفبایی - قیاسی واژگان زبان به عنوان یک مجموعه ساختاری منسجم در نظرگرفته می شوند .
از طریق روابط قیاسی و منطقی و معنایی موجود بین واژه ها تصویر متجانس ساختاری و زنجیره ای از گروه های واژگانی گوناگون به دست داده می شود، به ترتیبی که واژه های هر گروه به کمک هم می آیند و تعیین کننده ارزش یکدیگر می شوند و هر واژه سرنخی می شود برای جستن واژه هایی که در کلاف هر مجموعه واژگانی از حیث معنایی و صوری با آن ارتباط دارند. فرهنگ حاضر شامل40.000مدخل(واژه و اصطلاح و ترکیبات)از فارسی معاصر است و به روش الفبایی - قیاسی برای اولین بار در ایران منتشر شده است.
زبان به عنوان مهمترین وسیله برقرارى ارتباط بین انسانها ویژگىهایى دارد که در تمام اجزاى آن، یعنى آواها، ساختارهاى دستورى و واژگان منعکس است. یکى از این ویژگىها، نظم و انتظام است. زبان یک نظام است که به زیرنظامهایى تقسیم شود و واژگان یکى از آنهاست که خود همچون زیرنظامهاى دیگر زبان، اولاً یک کلّ است که از اجزایى تشکیل شده و خواصى فراتر از مجموع خواص یکایک آن اجزا دارد.
ثانیاً اجزاى آن همبستهاند و از نظر صورى و معنایى جنبههاى مشترکى دارند. ثالثاً اجزاى آن، حدود و در نتیجه ارزش یکدیگر را مشخص مىکنند و هر کاهش یا افزایش در تعداد اجزاى نظام واژگانى بر اجزاى دیگر تاثیر مىگذارد. رابعاً کل زبان تحول مىپذیرد. پویایى و تحول همچون ویژگى نظاممندى، در تمام سطوح زبان آشکار و از جهانىهاى زبان است و هر زبان زنده، حتى محافظهکارترین زبان در طول عمر خود دستخوش تحول و تغییر مىشود.
به همین دلیل است که تاریخ هر زبان را به دورههایى تقسیم مىکنند. از آن جمله براى زبان فارسى، سه دوره زمانى باستان، میانه و جدید درنظر مىگیرند. کلّ نظام زبان فارسى، و نیز هریک از نظامهاى فرعى آن، یعنى نظام آوایى (واجى )، نظام صرفى و نحوى و نظام واژگانى، در این دورهها تغییر کردهاند.
این تغییر خصوصاً در واژگان بسیار چشمگیرتر است. زیرا نظام واژگانى نظامى است باز، و در مقایسه با نظام آوایى و نظام صرفى و نحوى که بستهاند، رسوخپذیرتر است و با سهولت بیشترى تحول مىیابد.
به طور کلى ویژگى نظاممندى و تحولپذیرى زبان کنایهاى است از نظم و انتظام کلّ جهان و بىثباتى و تحول و تغییر کارخانه دهر، و همواره موجب اعجاب و تحسین و ستایش خلق از نظام آفرینش و کمال مطلق، که به قول سعدى شیرازى :
آن نه رویىست که من وصف جمالش دانم
ایـن حـدیث از دگـرى پرس که من حیرانم
جوامع واژگانى و جوامع بشرى
همانگونه که پیش از این، در مباحث زبانشناسى و واژگاننگارى عنوان کردهام، زندگى هر واژه به زندگى هر انسان مىماند و سرنوشت واژهها در جوامع واژگانى، به سرنوشت انسانها در جوامع بشرى شباهت دارد. در مجموعه واژگان زبان، واژهها متولد مىشوند، رشد مىکنند، بالغ مىشوند، در طول زندگى خود متحول مىشوند، به فراخور زمان رنگ عوض مىکنند، از زبانهاى دیگر وارد مىشوند و ملیت زبان را مىپذیرند، صورت دیگر مىگیرند و معنى جدید مىیابند، از گوشه انزوا مىرهند و رونق مىیابند، یا از رونق مىافتند و از اعتبار ساقط مىشوند. درست مثل افراد نوع بشر.
واژهها هم عاشق مىشوند، با یکدیگر وصلت مىکنند، تولیدمثل مىکنند. واژهها هم پیر و فرسوده مىشوند، بیمار مىشوند، مىمیرند و در جایى مدفون مىشوند. واژهها گاهى نیز مرده به دنیا مىآیند. و فرهنگ زبان نباید «گورستان لغت » باشد که فقط گاهگاهى به آن سر بزنند.
فرهنگنویس (یا واژگاننگار) باید جامعه زبان را بشناسد، روانشناسى واژهها را بداند، تاریخ زبان را بخواند. و همانگونه که تاریخنویس، سرنوشت و وضعیت جوامع گوناگون بشر را در دوره خاصى از زمان آنگونه که «هست » مىنویسد یا اصولاً باید بنویسد، فرهنگنویس نیز سرنوشت و وضعیت مجموعه واژگان زبان را، در دورهاى از زمان که خود در آن زندگى مىکند، باید آنگونه که «هست » بنویسد.
مجموعههاى واژگاننگارى
کار واژگاننگار یا فرهنگنویس، تهیه و ارائه مجموعههاى واژگانى و اصطلاحشناختى است و این کار بر طبق اصول و روشهاى زبانشناختى و با بهرهگیرى از پژوهشهاى واژگانشناختى صورت مىگیرد.
هریک از این مجموعهها، به صورت کتاب، خواه چاپى یا الکترونیکى، داراى ویژگىهایى است که آن را از سایر انواع متمایز مىکند.
مهمترین مجموعههاى واژگانى و اصطلاحشناختى را مىتوانیم با نامهاى فرهنگ، واژگان، واژهنامه، واژگان خاص، فهرست نامها، ضمیمه ارجاعى (یا اندکس )، برابرنامه، فیشدان اصطلاحشناسى و بانک اصطلاحشناختى شناسایى و به ترتیب زیر تعریف کنیم :
فرهنگ زبان مجموعهاى است منظم از واحدهاى واژگانى شامل اطلاعاتى درباره
ماهیت معنایى، مفهومى، دستورى، آوایى و سایر اطلاعات مربوط به آن واحدها. هدف فرهنگهاى زبان مهار کردن واژههاى عمومى یا خاص زبان از طریق تجزیه و تحلیل معنایى، نحوى، صرفى یا آوایى زبان یا هر جنبه دیگر است. اگر فرهنگ زبان واحدهاى واژگانى یک زبان را به صورت عام بیان کند، به آن فرهنگ عمومى (یا همگانى ) زبان مىگویند (مانند فرهنگ فارسى معین، فرهنگ وبستر، فرهنگ آکسفورد، فرهنگ روبر، فرهنگ لاروس و فرهنگ حاضر).
واژگان زبان را مىتوان از دو جنبه در زمانى و همزمانى بررسى کرد. بنابراین فرهنگ زبان ممکن است یا در زمانى، باشد یا فرهنگ همزمانى . فرهنگهاى در زمانى با تاریخ زبان سروکار دارند و فرهنگ تاریخى زبان و فرهنگ ریشهشناختى زبان در این مقوله قرار مىگیرند. در فرهنگ تاریخى زبان، تمرکز روى تغییراتى است که در صورت و معناى واحدهاى واژگانى زبان در طول زمان ایجاد شدهاند. مانند فرهنگ تاریخى زبان فارسى (بنیاد فرهنگ ایران، 1357). در فرهنگهاى ریشهشناختى زبان، توجه روى منشأ و ریشه و تحول و تطور واحدهاى واژگانى زبان است. مانند فرهنگ ریشهشناختى زبان انگلیسى تألیف والتر اسکات (آکسفورد، 1958)، و فرهنگ ریشهشناختى زبان فرانسه تألیف آلبر دازا (1951).
اگر فرهنگ زبان واحدهاى منتخب واژگانى را صرفاً از جنبه برخى از مختصهها فهرست کند، به آن فرهنگ خاص مىگویند. مانند فرهنگ مترادفهاى زبان فرانسه (روبر، 1983)، فرهنگ کوچه تألیف احمد شاملو (1361)، فرهنگ آوایى ـاملایى فارسى (کتابسرا، 1366)، فرهنگ واژههاى اروپایى در فارسى (البرز، 1371)، فرهنگ بسامدى اوزان و بحور غزلهاى سعدى و حافظ (دانشگاه هرمزگان، 1380)، که چهار فرهنگ آخر تألیف این نگارندهاند.
یکى دیگر از انواع فرهنگ، فرهنگ دانشنامگى (یا دایرهالمعارفى) است که اطلاعاتى در مورد ماهیت زبانى (معنایى، دستورى، آوایى و …) و نیز اطلاعاتى درباره روابط بین اشیا به دست مىدهد و هدف آن بالا بردن کیفیت اطلاعات عمومى مراجعهکنندگان است. از خصوصیات فرهنگهاى دانشنامگى، در بر داشتن نامهاى خاص و ارائه اطلاعات زندگینامهاى، جغرافیایى، تاریخى، فنى و آمارى است. به طور کلى فرهنگ دانشنامگى مجموعه عظیم چند جلدى است که تا حد ممکن تمام زمینههاى دانش بشرى را دربر مىگیرد. مانند دایرهالمعارف زبان فارسى مصاحب، لغتنامه دهخدا، دانشنامه بریتانیکا و آنسیکلوپدى دیدرو.
اگر مندرجات فرهنگ با تصویر همراه باشد به آن فرهنگ مصور مىگویند. مانند فرهنگهاى مصور علوم طبیعى، ابزارشناسى، شیمى در زبان فارسى (که معمولاً دو زبانه هستند).
اگر فرهنگى اصطلاحات یک یا چند رشته تخصصى را تعریف و توصیف کند، به آن فرهنگ فنى (یا تخصصى ) مىگویند. مانند فرهنگهایى که در زمینه نفت، اصطلاحات اتومبیل، اصطلاحات پزشکى و اصطلاحات انفورماتیک در زبان فارسى تهیه شده است. بدیهى است که چنانچه فرهنگ فنى، اصطلاحات یک یا چند رشته تخصصى را به دست دهد، جامعتر از فرهنگى خواهد بود که اصطلاحات رشتههاى گوناگون فنى و تخصصى را ارائه کند.
فرهنگها را از نظر اندازه و شمار مدخلها مىتوان به جامع، متوسط و مختصر تقسیم کرد. بیشتر مراجعه کنندگان با فرهنگهاى مختصر، که معمولاً به قطع دانشگاهى یا قطع میزتحریرى معروفند سروکار دارند. انتشار فرهنگ در این قطع از قرن بیستم که سهولت استفاده از فرهنگ مورد توجه پدیدآورندگان فرهنگها قرار گرفت آغاز شد.
فرهنگها را برحسب زبانى که با آن ارائه مىشوند مىتوان به انواع زیر تقسیم کرد :
الف ) فرهنگ یک زبانه که واحدهاى واژگانى یک زبان، همراه اطلاعات مربوط به همان زمان را به دست مىدهد. به عبارت دیگر در فرهنگ یک زبانه، زبان ارائه واژههاى مدخل با زبان ارائه مطالب مربوط به آنها یکى است. مانند فرهنگ فارسى معین، فرهنگ وبستر (در زبان انگلیسى )، فرهنگ لاروس (در زبان فرانسه ) و فرهنگ الفبایى ـقیاسى فارسى (فرهنگ حاضر).
ب ) فرهنگ دوزبانه در واقع ترجمه مطلوب پیامهاى ارتباطى یک زبان به زبان دیگر است که با یکدیگر رابطه فرهنگى دو طرفه یا یک طرفه دارند. مانند فرهنگ فارسى ـفرانسه معلم، فرهنگ اطلس پنج جلدى انگلیسى ـفارسى (آریان – ترجمان، 1386. به ویراستارى این نگارنده ).
در اصطلاحشناسى مقایسهاى، به زبانى که واژههایش مدخل مىشوند، زبان مبدأ، و به زبانى که معادل آن واژهها را به دست مىدهد، زبان مقصد مىگویند. فرهنگهاى دوزبانه، باید بر اساس نظریههاى زبانشناختى در ترجمه تهیه شوند.
ج ) فرهنگ چند زبانه نیز ترجمه مطلوب پیامهاى ارتباطى چند زبان است.
بنابراین، بسته به این که واحدهاى فرهنگ در یک زبان، دو زبان یا چند زبان ارائه شده باشند، به ترتیب فرهنگ را یک زبانه، دو زبانه یا چند زبانه مىنامیم.
واژگان نیز از انواع مجموعههاى واژگانى و اصطلاحشناختى است که اصطلاحات یک رشته تخصصى، یک گروه از مردم، و یا یک فرد را به دست مىدهد. اگر واژگان به تعریف و توصیف اصطلاحات قدیمى، نادر و ناشناخته بپردازد به آن واژگان خاص مىگویند.
یکى دیگر از مجموعههاى واژگانى واصطلاحشناختى واژهنامه است که منتخبى از اصطلاحات یک رشته تخصصى و معادلهاى مربوط را در یک یا چند زبان دیگر، بدون ارائه تعریف فهرست مىکند.
واژگان، واژهنامه و واژگان خاص ممکن است یک زبانه، دو زبانه، و چند زبانه باشند.
برابرنامه نیز معمولاً در پایان متن ترجمه شده مىآید و اصطلاحهاى آن متن را در زبان منبع همراه با برابر منتخب آن در زبان مقصد به دست مىدهد.
فهرست نامها و ضمیمه ارجاعى را هم مىتوان از مجموعههاى واژگانى و اصطلاحشناختى به شمار آورد.
فهرست نامها روابط مفهومى ساختارى و قواعد نظاممند نامگذارى اصطلاحات را ارائه مىکند و ضمیمه ارجاعى (یا اندکس ) فهرستى است الفبایى از اصطلاح ها و واژههاى استخراج شده از متن خاص که با شماره صفحه یا شاخصى دیگر، دستیابى به اصطلاحات و واژههاى متن را میسر مىسازد. کشفالآیات، براى جست و جوى سورهها و آیههاى قرآن کریم، و کشفالابیات براى یافتن بیتى از دیوان شاعر، همچنین فرهنگ بسامدى که واژههاى آثار مکتوب را برمىشمارد، از انواع ضمیمههاى ارجاعىاند.
فیشدان اصطلاحشناسى که اصطلاحات را به صورت دستى یا ماشینى تنظیمکند و نیز بانک اصطلاحشناسى که دادههاى اصطلاحشناسى را براى بهرهبردارى و تحقیق دادهپردازى در آن ضبط مىکنند، در زمره مجموعههاى واژگانى به شمار مىآیند.