- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 140718 - 83/5
- وزن: 0.60kg
فرهنگ خرافات و تعبیر خواب
نویسنده: فیلیپ وارینگ
مترجم: احمد حجاران
ناشر: مترجم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 451
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : در حد نو _ نو
مروری بر کتاب
مصور
یکی از معضلات همیشگی جوامع، مخلوط شدن حقایق و باورها با خرافات و کج فهمی ها می باشد. چه بسا باورهایی که پشتوانه ی مشخص و صحیحی نداشته، ولی مرور زمان آن را تا مرز یک اعتقاد مقدس پیش برده است.دنیای امروز چنان در گرداب خرافات گرفتار شده که بخش بزرگی از فضای فرهنگ جهانی را اوهامی بی اساس فراگرفته است؛ کتاب ها، نشریات و سینما در سطح گسترده ای در خدمت نشر خرافات و ترویج توهماتی است که مردم را سرگرم نموده و از اندیشه های درست و خردورزی و کوشش و پشتکار دور می کند.
چیستی خرافه
خُرافه، واژه ای عربی است و ریشه آن «خرف» به معنای «چیدن میوه» یا «پیری و فرتوتی» است. نام پاییز هم در عربی «خریف» است که ممکن است از همین ریشه مشتق شده باشد. «خُرافه» مصدر این فعل است.مرحوم دهخدا و دکتر معین در معنای خرافه نوشته اند: خرافه در عرف لغوی، سخنان پریشان و نامربوط ولی خوشایند یا عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزه ها و موازین شرع و حتی عرف را گویند.
بنابراین خرافات، به معنای عادات و باورهای باطل و بی اساسی است که فاقد مبنای عقلی و علمی بوده و با موازین شریعتْ سازگار نباشد، اگرچه با استفاده از نمادهای دینی و ظاهری مقدس به میدان آمده باشد. به عبارت دیگر، هر نوع اندیشه ی باطل و خلاف واقع است. به طور معمول در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یکدیگر ربط داده می شوند و یا علت و معلول یکدیگر دانسته می شوند.
تاریخچه خرافات
خرافه در اصل نام مردی از قبیله عذره (از طوایف عرب) بوده است که مدتی غایب شده و پس از برگشت داستان هایی نقل می کرد که گمان کردند او دیوانه و جن زده شده است؛ مردم او را به دروغ متهم می ساختند و گفته های او را باور نداشتند و می گفتند: « هذا حدیث خرافة، و هو حدیث مستملح الکذب ـ این از گفته های خرافه است و این گفتاری نمکین اما دروغ است.» از آن پس به هر سخن دروغی گفته می شد: سخن خرافه.
صرف نظر از خرافاتی که امروزه با مقاصد سوء و اهداف غیرانسانی ازجمله استعمار و استثمار بشر، از سوی برخی افراد بلکه گروه ها و قدرت های سودجو، ساخته و پرداخته می شود، با توجه به ریشه ی تاریخی و آثار به جای مانده از گذشتگان، خرافات به عنوان پدیده ای انسانی، همواره و در دوران مختلف با انسان همراه بوده و جزیی از رفتار فرهنگی، اجتماعی و فردی او به شمار می رفته است. درحال حاضر نیز این پدیده کماکان به عنوان بخشی از فرهنگ جوامع محسوب شده و در زندگی آن ها حضور دارد.
در هر حال آن چه اهمیت دارد اصل وقوع و محقق بودن وجود خرافات است که همواره وجود داشته و بزرگان دین و انبیا و اولیاء الهی، پیوسته سعی در زدودن این گونه خرافات داشته و همگان را به واقع گرایی و حقیقت جویی ترغیب نموده اند.
به عنوان مثال وقتی یگانه فرزند پسر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم، به نام «ابراهیم» درگذشت، روز مرگ او آفتاب گرفت، ملت خرافی و افسانه پسند عرب، گرفتگی خورشید را نشانه عظمت مصیبت پیامبر دانسته و گفتند: «آفتاب برای مرگ فرزند پیامبر گرفته شده است.» پیامبر این جمله را شنید، بالای منبر رفت و فرمود: «آفتاب و ماه، دو نشانه ی بزرگ از قدرت بی پایان خدا هستند و سر به فرمان او دارند، هرگز برای مرگ و زندگی کسی نمی گیرند. هر موقع ماه و آفتاب گرفت، نماز آیات بخوانید. در این لحظه از منبر پائین آمد، و با مردم نماز آیات خواند.»
جالب تر این که هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سه ساله بود، نزد مادر رضاعی خود حلیمه سعدیه در بادیه ای دور از مکه به سر می برد، روزی به مادر رضاعی خود گفت: «ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را ـ منظور پسران حلیمه سعدیه است ـ در روز نمی بینم؟» حلیمه گفت: «آن ها روزها گوسفندها را به بیابان برای چراندن می برند، و اکنون در بیابان هستند.» پیامبر(ص) فرمود: «دوست دارم من نیز همراه آن ها بروم» حلیمه به او قول داد که بامداد فردا، او را نیز همراه برادران به بیابان بفرستد. فردای آن روز فرا رسید، حلیمه روغن بر موی پیامبر(ص) زد، سرمه بر چشمش کشید، و یک مهره یمانی (برای محافظت او) بر گردنش آویخت. پیامبر(ص) (که در همان دوران کودکی با خرافات و امور بیهوده مبارزه می کرد) بی درنگ همان مهره را از گردن بیرون آورد و به دور انداخت، سپس به حلیمه رو کرد و فرمود: «مادرجان! آرام بگیر این چیست؟ من خدایی دارم که مرا حفظ می کند. (نه مهره یمانی).»
خرافات در فرهنگ ها
داستان خرافه پرستی در میان ملل و اقوام مختلف امروزی ادامه دارد که از باب مشت نمونه خروار، به چند مورد اشاره می کنیم:
در اروپا معتقدند اگر دفعتاً بینی کسی خارش کند علامت آن است که با کسی نزاع خواهد کرد.
در اسکاتلند اهل خرافه معتقدند چنانچه بینی کسی دفعتاً شروع به خارش کند نشانه آن است که کسی عاشق دلخسته او است.
در کانادا نیز معتقدند اگر بینی کسی دفعتاً خارش کند یا دیوانه خواهد شد یا با غریبه ای ملاقات می کند یا احمقی را می بوسد و یا در خطر است.بنابر یک خرافه انگلیسی و اروپایی، اگر کسی به سکسکه بیفتد حتماً یک نفر دارد به او فکر می کند!
در یونان معتقدند سکسکه علامت آن است که شخصی که از سکسکه کننده متنفر است دارد همان لحظه پیش کسی دیگر از او بدگویی و گله می کند و تنها راه خلاصی از دست سکسکه آن است که انسان بتواند نام کسی را که پشت سرش غیبت می کند حدس بزند!
عدد ۱۳ به اعتقاد بیشتر مردم جهان یکی از اعداد نحس محسوب می شود. شهید مطهری در این باره می گوید: «ما سابقاً خیال می کردیم که این امر (نحس بودن عدد سیزده) اختصاص به ملت ما یا ملت های ما دارد؛ بعد اطلاع پیدا کردیم که ملت های به اصطلاح پیشرفته ـ یعنی اروپایی ها و آمریکایی ها ـ صد درجه بیشتر از ما به این عدد تهاجم کرده اند.»
خرافات در ایران
مشاهده کردیم که وجود خرافه و اعتقاد به آن، منحصر به جامعه ما نیست. در همه کشورها و در همه آیین ها و دین ها، خرافه، با شدّت و ضعف آن وجود دارد؛ امّا آن چه مسلّم است، هر چه بهره ی انسان ها از دانش و بینش کمتر باشد، به همان نسبت، از واقعیت ها دور می شوند و دل در گرو امور غیر واقعی و خرافات می نهند.
نکته در خور توجه، آن است که آیا خرافات به واسطه ظهور علوم، رو به تضعیف می روند و یا اینکه هر عصر، خُرافه جدیدی را با خود می آورد؟ تجربه بشر، نشان داده است که به واسطه پیشرفت زمان، خرافات نیز لباس کهن از تن به درمی آورند و با لباس و نام دیگر، ظهور پیدا می کنند. باورها، همواره جزء لاینفک فرهنگ عامه اند و قلمرو فرهنگ عامه، بسیار گسترده است.
ذهنیات هر فرد، از: باورها، پندارها، اندیشه ها، سخنان و ادبیات عامه انباشته است. هر عصر و نسلی، خرافات خاص خودش را می پرورد ؛ اما در کل می توان اذعان داشت که به هر اندازه که «علم گرایی» و «استدلال» و «تعقل» و «لزوم تجربه» در جامعه ای بیشتر حاکم باشد،دامنه خرافات در آن جامعه محدودتر و شیوع و پذیرش آن نیز کم تر است. در چنین جوامعی، خرافات را بیشتر با کارکردِ طنز، سرگرمی، ادبیات داستانی و گزارش تاریخ، می توان یافت.
به عنوان نمونه، «هفت سین» در سفره نوروز، روزگاری جنبه آیینی (نشانی از هفت فرشته و هفت عنصر حیات و...) و مبنای علمی - دینی داشت. پس از اسلام آوردنِ ایرانیان و رونق علوم در این سرزمین، اندک اندک، جنبه آیینی خود را از دست داد و به خُرافه نزدیک شد.در روزگار معاصر، همین باور عامیانه، کارکرد فرهنگی - نمادین (آگاهی بخش، سرگرمی، جشنوارگی، پیوند با هویت تاریخی) یافته است.