- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 182790 - 111/8
- وزن: 0.60kg
فرامرزنامه
به اهتمام: مجید سرمدی
ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 290
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
از سراینده ای ناشناس در اواخر قرن پنجم هجری
کتاب فرامرز نامه اثری است تاریخی/ادبی از سرایندهای ناشناس که یکصد سال پس از شاهنامه سروده شده است. کتاب شرححال زندگی و پهلوانیهای فرامرز پسر رستم است. اصل روایت گویا در خداینامههای بازمانده از دوره ساسانی موجود بوده که در سده پنجم هجری توسط یک شاعر ناشناس سروده شده و از خطر فراموشی و نابودی مصون میماند.فرامرز نامه شرح سفر فرامرز پسر رستم و بیژن پسر گیو به هند است. این سفر به دستور کیکاووس شاه ایران انجام یافته تا آفتهایی که در هند شایع گشته و موجب آزار شاه و مردمان هند گردیده است را مرتفع نماید. این کتاب شرح حال زندگی کامل فرامرز تا مرگ او میباشد.
در این حماسه روزی کیکاووس با پهلوانان دیگر در انجمنی نشسته بودهاست که ناگاه کسی از راه میرسد و میگوید فرستاده نوشاد (پادشاه هندوستان) آمدهاست تا از کیکاووس برای رهانیدن هند از آزار دشمنان یاری جوید. دشمنانی که نوشاد را به گسیل داشتن فرستاده به ایران وادار کرده بودند، چهار تن بودند. نخستین آنها کناس دیو مردهخوار است که هر ساله آمده و دختری را میرباید و تاکنون سه دختر نوشاد شاه را ربوده است.
دومین آنها کید شاه است که از نوشاد باج سنگینی میستاند. سومین آنها گرگی در بیشه مرزقون است که به زبان آدمیان سخن میگوید و برای همین به گرگ گویا نامور است. چهارمین آنها اژدهایی بداندیش و پنجمین سیهزار کرگدن در بیشه خومسار میباشند. از پهلوانان ایران نخست فرامرز است که خود را برای جنگ نامزد میکند. در پی او بیژن پسر گیو نیز به او میپیوندد و هر دو به همراه گروهی از پهلوانان ایرانی به سوی هندوستان راهی میشوند.
به فرمان دادار فیروزگر
ز رستم بشد دخت شه بارور
یکی پور زاد آنگهی دخت شاه
که دیدار او آرزو کرد ماه
بیاورد نزدیک رستم چو باد
تهمتن فرامرز نامش نهاد
چو پرورده شد بر غم و درد و رنج
گذشت از برش بی زیان سال پنج
به خردی دلارای و پرکار بود
نشان مهی زو پدیدار بود
چو ده ساله شد گشت گرد دلیر
نترسید از فیل و از نره شیر
ده و شش چو شد با بر و یال بود
تنش چون تن رستم زال بود
یکی روز رستم یل پاک دین
طلب کرد بانو گشسب گزین
فرامرز جنگی مر او را سپرد
بدو گفت این نام بردار گرد
برادر جنگی تر از رستمست
ز نیروی او از تهمتن کم است
تو او را ز هر نیک و بد یار باش
ز هر خوب و زشتش نگهدار باش
به خواب و به راه و به بزم و شکار
مبادا که تنها بود نامدار
دل بانو از پهلوان شاد شد
فرامرز چون سرو آزاد شد
به هم شاد بودند چون ماه و حور
به یک جایشان منزل و خواب و خور
دل و جان به شادی برافروختش
شکار و سواری بیاموختش...