- موجودی: موجود
- مدل: 200139 - 1/4
- وزن: 0.80kg
غزال
نویسنده: طیبه امیر جهادی
ناشر: علی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 679
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 11
کیفیت : در حد نو
مروری بر کتاب
در آخرین لحظات غروب دومین شب پاییزی وقتی بابا ماشین را در بارکینگ نگاه می داشت از فرط خستگی فقط کیفم را برداشتم و به طرف اسانسور رفتم و منتظر بقیه نشدم که صدای اعتراض ساناز بلند شد:ای خانوم ما که حمالت نیستیم
حرکت اسانسور مجال بگ و مگو را نداد. به سختی توانستم قفل حفاظ را باز کنم. وقتی به داخل رفتم به سرعت لباس راحتی تنم کردم و روی تخت ولو شدم. صبح با نوازش مادرم از خواب بیدار شدم.
- سلام صبح به خیر.
- سلام عزیزم صبح تو هم بخیر بلند شو یه دوش بگیر تا سر حال بری مدرسه!
بعد از دوش آب گرم از اتاق بیرون رفتم بابا و ساناز از من زودتر بیدار شده و مشغول صبحانه بودند. سلام کردم و کنار ساناز نشستم و لیوان آبمیوه را برداشتم و تا ته سر کشیدم.
ساناز با اخم و عصبانیت گفت: غزال تو همیشه حق منو میخوری. خندیدم و جواب دادم: قربون خواهر کوچولوی خودم برم که حقش پایمال میشه، آخه دختر مگه پوله که حق تو رو بخورم. می دونی آخه آبمیوه تو یه طمع دیگه داره!برای اینکه اخمهایش را باز کند لیوان خودم را به دستش دادم و در حالی که گونه اش را می بوسیدم ادامه دادم: قهر نکن، ببخشید یادم نبود که ته تغاریا، ناز نازو هستن و باید نازشونو کشید.
اخمهایش را باز کرد و لبخندی تحویلم داد. بعد از خوردن صبحانه مامان رو به بابا گفت: مسعود امروز من دیرتر به کارخونه میرم چون باید بچه هارو به مدرسه برسونم و غیبت دو روزشونو موجه کنم.هر سه تایی به طرف مدرسه راه افتادیم. بین مدرسه ی من و ساناز یک کوچه فاصله بود. او کلاس اول راهنمایی بود و من کلاس سوم دبیرستان .بعد از رساندن ساناز، همراه مامان وارد دبیرستان شدیم. خانم رحیمی با دیدن ما با روی گشاده از جا برخاست. و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: کلاست طبقه دومه، کلاس سوم ریاضی b، راستی غزال امسال باید به جای شیطنت، حواست جمع درسات باشه فهمیدی؟