عشقه

عشقه

نویسنده: مهرنوش صفایی
ناشر: نسل نواندیش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 556
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 ~ 1385 - دوره چاپ: 7 ~ 2

مروری بر کتاب

مروری بر خاطرات زندگی دختری، که گذشته ی پر حادثه خود را به خواندن نشسته است. روزگاری که با رنج و اشتباه و حوادثی تلخ و شیرین سپری شده است. سرگذشتی که قهرمان آن هر کدام از ما می تواند باشد و لحظه به لحظه آن را می توان زیست و با تمام وجود لمس کرد. نگاهی به عشق، نظری به زندگی و عبور از صفحاتی که با تمام حوادث تلخ و شیرینیشان کتاب قطوری از سرنوشت یک انسان را شکل می دهند.

عشقه، قصه‌ی سرگذشت است. سرگذشت من، سرگذشت تو، آنقدر حقیقی، ملموس و نزدیک که انگار قهرمان آن خود تو هستی. عشقه، قصه‌ی عشق است بدون عینک سیاه بدبینی یا عینک سفید خوش‌بینی عشق، عشق را به قضاوت نشسته است.

سال های سال کسی عشقه را به نامهربانی باور نداشت... مردم عشقه را با شادی به شاخسار درختان باغ می سپردند و بر سر دیوارهای خانه هایشان می آویختند تا در سایه سار خنکایش... خواب آرزوهایشان را ببینند... اما چه سود... که عشقه همان عشق بود... و سرابش، لاجرعه نوشیده شوکرانی از سر عطش.
موزی پیچکی بود به دخت آویخته ، که در سایه مهربانی و لطف بی دریغش ، پاورچین پاورچین شیره جانش می مکید و تباهش می کرد.

لبالب نمایی بود که تاج سر دیوار می شد و زیر خلعت پادشاهی اش ، آرام ، آرام ریشه در تنه دیوار فرو می برد و ویرانش می کرد. مرده به جامی از نوش دارو شفا می داد و زنده به جرعه نمی از شوکرانش هلاک می کرد... و اینچنین بود طبیعت عشقه... هم مهربانک بود و هم خون پسند... هم مرهم بود و هم سم ، هم دلنشین بود و هم ویرانگر... آخر خداوند عشقه همان خداوند عشق بود و خداونگار مهربان ، عشقه و عشق را آفرید تا مردمان بذانند که ذات هیچ مهربانکی ، جز ذات بی همتای او ، تا همیشه بر مهربانی و عشق استوار نیست...

نرگس درست مثل ماست. مثل من، مثل تو... مثل ما عاشق شده‌ است، مثل ما خندیده است و مثل ما به کرات از رنج عشق گریسته است.