- موجودی: موجود
- مدل: 171981 - 17/7
- وزن: 0.40kg
عشق و هوس
نویسنده: ثریا تقی زاده
ناشر: آسیم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 538
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 2
مروری بر کتاب
مهشید به افق خیره شده بود. نسیم ملایمی موهایش را روی صورتش می رقصاند و صدای امواج دریا، همچون موسیقی ملایم به او آرامش خاصی می بخشید.خورشید غروب می کرد و برای مهشید دست تکان می داد. تی شرت سفید و شلوار جین به تن داشت.شال سفیدی نیز بر سرش کرده بود. پایین شلوارش را کمی تا کرده بود تا خیس نشود.
گاهی چشمانش را می بست و نفسهای عمیقی می کشید. حس شاعرانه ای به خود گرفته بود و این حس، زیبایی او را دوچندان کرده بود.گویا از زیبایی دریا و آرامش آن خیلی لذت می برد، شاید هم چشمانش را می بست و خدا را به خاطر زیباییهایش می ستود و شاید هم به گذشته تلخ و شیرین خود فکر می کرد، ولی هرچه بود به هرحال لحظه غروب بود و این لحظه نیز همیشه آرامش و دلگیری را یک جا به ارمغان می آورد....
مهشید روزش را با انرژی خاصی شروع کرده بود. او تصمیم داشت نوشتن را از نو شروع کند. قلم و کاغذی در دست داشت و روی پلههای حیاط نشسته بود و درحالیکه قلم را به لبان خود میزد، فکر میکرد. نمیدانست از کجا باید شروع کند. گاه تصمیم میگرفت که سرنوشت خودش را بنویسد، ولی داستان خودش که پایان خوشی نداشت. او دوست داشت داستانی بنویسد که پایان خوب و خوشی داشته باشد تا خواننده با خواندن آن احساس خوبی پیدا کند و شادی هدیه بگیرد.
گاه تصمیم میگرفت سوژههای تخیلی را بنویسد، ولی نه، تنها موضوعی که میتوانست مهشید را ارضا کند داستان یک واقعیت بود. واقعیت بااحساس و نزدیک به سرنوشت خود. خلاصه فکر کرد و فکر کرد، ولی به جایی نرسید.
سکوت تمام ویلا را دربر گرفته بود. چرا که آن روز خانواده محبوب به مهمانی یکی از بستگانشان رفته و اصرار زیادی به مهشید کرده بودند که او نیز با آنها برود، ولی مهشید اظهار کرده بود که در خانه راحتتر است و کارهایی دارد که باید انجام دهد.