- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 177824 - 39/4
- وزن: 0.20kg
عزاداران بیل
نویسنده: غلامحسین ساعدی
ناشر: نگاه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 208
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1399 ~ 1397 - دوره چاپ: 20 ~ 17
مروری بر کتاب
مجموعه هشت داستان پیوسته
کدخدا که از خانه آمد بیرون، پاپاخ، سگ اربابی از روی دیوار باغ شروع کرد به وق وق و پرید توی کوچه. سگ های دیگر که روی بام های کوتاه بیل خوابیده بودند سرشان را بلند کردند وخرناسه کشیدند و کدخدا را دیدند که با هیکل دراز توی مهتاب راه می رود، سرهاشان را گذاشتند رو پاهاشون و دوباره خوابیدند....
عزاداران بَیَل مجموعه هشت داستان پیوسته درباره فلاکتهای مدام مردمان روستایی به نام بَیَل است. این کتاب را غلامحسین ساعدی نگاشته است و در سال ۱۳۴۳ چاپ شده است. این مجموعه از داستانهای روستایی غلامحسین ساعدی محسوب میشود.به نظر جمال میرصادقی دیگر نویسنده ایرانی و منتقد ادبی، منبع الهام ساعدی نقاب مرگ سرخ اثر ادگار آلن پو بوده است. از روی داستان چهارم این مجموعه فیلمنامه گاو نوشته و فیلم گاو ساخته شد.
...دمدمههای غروب بود که مشدی جبار وارد بیل شد، بیلیها در میدانچه پشت خانه مشدی صفر نشسته بودند دور هم و گپ میزدند. کدخدا تا مشدی جبار را دید گفت: «یاالله مشد جبار. سفر به خیر. تو شهر چه خبر بود؟» مشدی جبار گفت: «تو شهر خبری نبود. هیچ خبر نبود.» مشدی بابا گفت: «پا پیاده اومدی؟» مشدی جبار نشست کنار اسلام و در حالی که کفشهایش را در میآورد و له له میزد، گفت: «از لب جاده تا اینجا، آره.»
اسلام گفت: «کی رسیدی لب جاده؟» مشدی جبار گفت: «ظهر تازه گذشته بود.» کدخدا گفت: «پس چرا دیر کردی؟ این همه وقتو تو راه بودی؟» مشدی جبار گفت: «آره، وسط راه به یه چیز غریبی برخوردم و معطل شدم.» پسر مشدی صفر پرسید: «یه چیز غریب؟ چی بود؟» مشدی جبار گفت: «والله هر چی فکر کردم، چیزی نفهمیدم.» کدخدا گفت: «نفهمیدی؟ چطوری نفهمیدی؟» و...