- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 190163 - 114/8
- وزن: 1.00kg
عجایب نامه
نویسنده: محمد بن محمود همدانی
ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی
ناشر: نشر مرکز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 567
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1375 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات
عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات یا عجایب نامه ی محمد ابن محمود همدانی یک قرن پیش تر از عجائب المخلوقات زکریای قزوینی نوشته شده، اما شهرت عالمگیر کتاب قزوینی کتاب همدانی را در هاله ی گمنامی فرو برد. عجایب نامه آینه ای ست که اسکندر رومی به دست ما می دهد و همان جام گیتی نمای جمشید و کی خسرواست و که ما را از احوال عالم باخبر می سازد. همدانی این کتاب غریب را در نیمه ی دوم قرن ششم هجری نوشت و نثر او مثل نثر بسیاری از معاصرانش هنوز همان نثر ساده و بی تکلف قرن چهارم و پنجم هجری بود .
«عجایب نامه» یا «عجایب المخلوقات و غرائب الموجودات» متنی جذاب و خواندنی است درباره عجایب جهان و البته که این متن علمی نیست و بیشتر بر شواهد و تعریفات خیالین نگاشته شده است. محمد بن محمود در میان سالهای ۵۵۱-۵۶۲ با این هدف کتاب را تألیف کرد تا اشخاص بدون خارج شدن از خانه و شهر خود، با شگفتیهای جهان آشنا شوند و این شگفتیها همه چیز را دربر میگیرد. از شگفتیهای دیگر کشورها و شهرها و شگفتیهای طبیعت گرفته تا شگفتیهای انسانها و حتی بیماریها.متن اصلی کتاب در ده باب نوشته شده است و این 10 باب 66 بخش از عجایب جهان را تشکیل میدهند....
بدان که مرگ به عافیت نعمتی ست. و مرد باشد که در آفات دنیا چنان گرفتار باشد که اگر مرگ فروشند، به زر بخرد. گویند شخصی شنید که به زمین هندوستان، عمرها دراز بودی. به این آرزو قصد هندوستان کرد.
شخصی وی را پرسید که به این حدود چرا آمدهای؟
گفت: مالی بسیار دارم و عمر دراز می جویم.
گفت: من تورا چیزی بنمایم.
وی را برد در خانهای، شخصی به وی نمود بر تختی خفته و حدث (=سرگین) کرده. وی را پاک کرد و طعامی در حلق وی کرد و گفت این پدر من است. پس وی را در خانهای دیگر برد. شخصی را دید کور و کر، در زیر تغاری کرده، تغار از روی او باز کرد، قدری آرداب در حلق وی کرد و گفت این جد من است. پس وی را در خانهای دگر برد. مردی را دید خفته، چادری در سر کشیده. گفت: این را نتوان دیدن. این جد جد من است. وی را هر روز با سر آیم تا گربه یا موش وی را افگار نکند.
این شخص گفت: ای مرد من طاقت نمیدارم دیدن این قوم را.
گفت: «بدان که من مردی توانگرم و تعهد این اجداد میکنم. دیگران ابا و اجداد را به محوطهای برند، آنجا بگذارند.» و او را برد به آن محوطه: چندین هزار زن و مرد بر آنجا خفته، بعضی به رو در افتاده، بعضی به قفا باز افتاده و گندی عظیم برخاست. گفت: «این درویشانند و کس ندارند که ایشان را بدارد. این جایگاه بگذارند. اگر طعامی یابند و اگر نه، میسازند. و عمرهای دراز دارند.»این شخص گفت چون آن را بدیدم، گفتم: «مرا عمر دراز نمیباید.» و رحلت کرد و با ولایتِ خویش آمد....
...بدان که طواعین و وباها از خواست و تقدیر پروردگار است و سبب آن بخاری فاسد بُوَد که از زمین در هوا آمیزد و آدمی را حلق به جان میرسد تا هلاک شود و بیماریها آرد چون خناق و زکام و خونِ سوخته. حکماً آن را «طاعون» خوانند و به شام بیشتر بود و به زنگبار دَمامیل بود و به خیبر تبها بود و بحرین سُپُرز بود و به بلخ پشه گشت بود – و آن خارشی بود که میخارند تا به استخوان رسد – و ریشِ بلخی و عِرق مدینی. و انواع بود و طواعین در هر خاکی از نوعی بود، بر قدر هوای فاسد و خاکِ آن. و ما چند طاعون یاد کنیم:
در سنه ثمانی عشره از هجرت پیغامبر، طاعونی برآمد «عمواس» خواندند، بسیاری را هلاک کرد: راهِ نفسها بسته میشد و جان میدادند. در این سال از اصحاب پیغامبر ما جمعی هلاک شد. چون ابوعبیده و معاذ بن جبل و…
و بعد از آن، عام رماد: در آن سال، خاک سیاه ببارید و بیست و پنج هزار آدمی در این سال بمرد. و این خاک در صحرا و در خانهها و حجرهها ببارید. تا مرد از جامه خواب برخاستی، بر خاک سیاه بودی.
عام رُعاف در سنه اربع و عشرین بود: خون از بینیها روان شد و قوتها ساقط گشت و بسیاری هلاک شدند.بدان که این وبا تقدیر آفریدگار بود، سبب بخارات فاسده که از زمین برخیزد: بعضی خون بیفسُرَد، بعضی خون بگدازد، بعضی خون بسوزاند تا جذام شود و مضرت این بسیار بود، بعضی خاک شود، ببارد و ضرر این کمتر بود. در سنه تسع و اربعین، علتی پدید آمد، آن را «صِدام» میخواندند، جمله چهارپا بمرد. (و من سالی دیدم که طاعونِ گاو بود در قُهستان، همه بمردند تا از ولایتها میآوردند و سال بود که مرگ شتر بود.)...
فهرست