- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 161389 - 108/5
- وزن: 0.50kg
عامل انسانی
نویسنده: گراهام گرین
مترجم: احمد میرعلایی
ناشر: رضا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 355
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1363 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو ؛ جلد کتاب رنگ پریدگی دارد
مروری بر کتاب
كتاب فوق ؛ رمانی است نومیدانه که در آن گرین ابراز می دارد که هیچ روزنه ای در بهبود سرنوشت بشر ممکن نیست.رمان مهیبی از جاسوسی است که از تجربیات خودش در MI6 در طول جنگ جهانی دوم بدست آمده است ، و در نهایت یک بررسی عمیق انسانی از ماهیت وفاداری است. گرین از زبان یکی از اشخاص داستانی اش میگوید: هر انسان عاشق یک جاسوس بالقوه است.
یک نشت اطلاعاتی در یک سرویس اطلاعاتی بسیار مهم اتفاق می افتد.مامورین امنیتی خیلی سریع بررسی موضوع را برای پیدا کردن فرد جاسوس شروع میکنند.داستان از راجع به یک سرویس اطلاعاتی در انگلستان است که برای دریافت اطلاعات،مامورانی را در کشور های دیگر قرار داده اند.اما هسته مرکزی این سرویس در انگلستان است.
"کاسِل " سی ساله در دستگاه جاسوسی انگلستان کار می کرد .معاونش "آرتور دیویس "بود.آن ها با پیام های سرّی 6-الف سر و کار داشتند .سرهنگ " دین تری " به آن جا آمده بود تا از کاسل و دیویس بازجویی کند .گویا خبرهایی مهم از آن قسمت جاسوسی به بیرون درز کرده بود .
سارا ، همسر کاسل ، سیاه پوست بود و هنگامی که کاسل در افریقای جنوبی بود به او علاقه مند شده و با هم عروسی کرده بودند .آن دو پسری به نا سام داشتند که او نیز سیاه پوست بود . "سِر جان هارگریوز " رییس اداره با "دین تری "و دکتر " پرسیوال "(از اعضای سرشناس دستگاه ) مشورت کرد تا هر چه زودتر رخنه ای را که در قسمت افریقای جنوبیِ سیستم امنیتی انگلستان پدید آمده بود از بین برند .به گمان آن ها جاسوسان روسی در سازمان اطلاعاتی انگلستان نفوذ کرده بودند و احتمال می رفت که از قسمت کاسل و دیویس باشد.
با بررسی مرموزانه و محرمانه روشن شد که دیویس خبرچین دوجانبه است .قرار شد دکتر پرسیوال دیویس را معاینه کند و او را به عمد بیمار جلوه دهد و با این روش ، سر وی را زیر آب کنند تا جنجالی بر پا نشود .
کاسل در نشستی که با " سِر جان هارگریوز "داشت از موضوع و برنامه ی عملیاتی سرّی به نام " عمو رموس "با خبر شد .این عملیات پنهانی با همکاری سه کشور افریقای جنوبی ، انگلستان و امریکا اجرا شد که درباره ی معادن اورانیوم افریقا بود.
کاسل به دیویس هشدار داد که بیش تر مراقب باشد؛ چون به آنان شک کرده اند و ایشان را عامل نشر خبرهای محرمانه می دانند .او طبق دستور قبلی – که مربوط به عملیات عمو رموس بود – در خانه اش انتظار "مولر " را می کشید که یکی از رییسان "باس " بود .این انتظار ، آزارش می داد .به یاد سال هایی افتاد که در افریقای جنوبی توسط آقای مولر زیر فشار بود و عشق و ترس را با هم تجربه کرده بود.سرانجام مولر آمد .او دیگر آن فرد هفت سال پیش نبود .فردی سست اراده به نظر می رسید؛ ولی در کارش پیش رفت شایانی کرده و به مقامی بالاتر رسیده بود .
پس از رفتن مولر، کاسل با همسرش سارا موضوع مرگ "کارسون" ، دوست صمیمی مشترکشان را در میان گذاشت و او را نگران کرد.کاسل ؛خبرچینی دوجانبه بود که برای روس ها کار می کرد و اطلاعات دسته بندی شده و محرمانه را برای آن ها پنهان کارانه می فرستاد.هفت سال از زمانی که کاسل توسط کارسون ، دوست کمونیستش به خدمت در سازمان جاسوسی شوروی ،کا.گ.ب مشغول شده بود می گذشت .
کاسل نزد بوریس رفت.بوریس رابط او با سازمان امنیتی شوروی بود.کاسل می خواست از او کمک بگیرد و درباره ی عملیات عمو رموس با وی مشورت کند ....