- موجودی: موجود
- مدل: 191383 - 93/1
- وزن: 0.40kg
عاشق
نویسنده: مارگریت دوراس
مترجم: قاسم روبین
ناشر: نیلوفر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 116
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 _ 1380 - دوره چاپ: 8 _ 5
کیفیت : نو ؛ نوشته تقدیمی دارد
مروری بر کتاب
روزی که دیگر عمری از من گذشته بود در سرسرای مکانی عمومی مردی به طرفم آمد و بعد از معرفی خودش گفت مدتهاست که می شناسمتان همه می گویند که در سال های جوانی قشنگ بوده اید ولی من آمده ام اینجا تا به شما بگویم که چهره فعلیتان به مراتب قشنگ تر از وقتی است که جوان بودید من این چهره شکسته را بیشتر از چهره جوانیتان دوست دارم.
داستان این رمان در هندوچین به وقوع می پیوندد؛ منطقه ای در جنوب شرقی آسیا که محل زندگی نویسنده ی کتاب، مارگریت دوراس، در دوران کودکی بوده است. عاشق، حکایت رابطه ی پنهانی و جنجال برانگیز یک دختر نوجوان فرانسوی و مردی چینی را روایت می کند. رمان مقطعی از زندگی خود دوراس را بازگو می کند؛ زمانی که او با دو برادر و مادرش در سختی و بی پولی به سر می برند تا وقتی که مارگریت با آن مرد چینی آشنا می شود....
...مواقعی هـم هـسـت، کـه آدم چمدانش را برای رفتن نمیبندد بلکه میخواهد طرف مقابلش را بترساند زنها، همهی زنها، برای یک بار هم در زنـدگــانـیشـان کـه شـده چـمـدانهـایـشــان را بستهاند آدم این کار را میکند که نگهش دارند...
دچار اندوهی شدهام که انتظارش را میکشیدم، اندوهی که ریشهاش در خود من است. راستش، من همیشه غمگین بودهام. این غمگینی را حتی در عکسهای دوران کودکیم هم میبینم، این اندوه را، این همیشه آشنا را، من همواره در خود داشتهام. اندوه چنان شباهتی به من دارد که میتوانم آن را به عنوان هویت بر خود نهم. بعد برایش میگویم که اندوه برای من نوعی آسودگی به بار میآورد، آسودگیِ فروغلتیدن در شوربختیام که مادرم، وقتی در کویر زندگیاش نعره برمیداشت، همیشه به من یادآور میشد...